نگاه دموکرات؛
مرگ احمد بالدی؛ فریادی علیه مرکزگرایی و محرومیت _ ضرورت همسویی برای تغییر وضعیت ملتهای پیرامونی غیرفارس
تراژدی اهواز: دکهای که سوخت
اهواز، خوزستان – صبح روزی در یکی از محلههای اهواز، اتفاقی رخ داد که نه تنها جامعه محلی بلکه بخش قابل توجهی از جامعه ایران را متاثر کرد. احمد بالدی، جوانی ۲۰ ساله و از اهالی اهواز، در اعتراض به تخریب دکه خانوادگیاش توسط شهرداری، اقدام به خودسوزی کرد و چند روز بعد جان سپرد. این حادثه نخست بهصورت یک اقدام فردی گزارش شد، اما بررسی دقیق آن نشان میدهد که بازتاب یک بحران ساختاری در سطح ملی است؛ بحران استبداد مرکزگرا، محرومیت سیستماتیک اقوام غیر فارس و محدود شدن فرصتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملتهای پیرامونی.
خانواده بالدی دکهای اغذیهفروشی در پارک زیتون اداره میکردند که تنها منبع معاش آنها بود. تخریب ناگهانی دکه، بدون اطلاعرسانی شفاف، بدون اخطار قانونی و بدون فرصت دفاع، نشاندهنده سلطهٔ قدرت مرکزی بر زندگی روزمره مردم است. این اتفاق، نماد ملموس از محدودیتهای زندگی اقتصادی و اجتماعی برای اقوام غیر فارس ایران است؛ جایی که حتی دسترسی به منابع درآمدی خرد و کوچک نیز با ریسک مواجه است و شهروندان محلی عملاً در معرض تصمیمات یکجانبه مقامات مرکز قرار دارند.
این اقدام احمد بالدی، در حالی که از منظر فردی ممکن است یک اعتراض ناامیدانه تلقی شود، در واقع فریادی است علیه نابرابری ساختاری و فقدان امکان مشارکت و تصمیمگیری در زندگی روزمره. نهادهای اجرایی، با فقدان شفافیت و پاسخگویی، مردم را به نقطهای میرسانند که تنها گزینهٔ اعتراض، حتی اگر خطرناک و کشنده باشد، باقی میماند.
مرکزگرایی و تنگنای فرصتها
ساختار قدرت در ایران به شدت مرکزگراست. تمامی تصمیمات اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی عمدتاً در تهران اتخاذ میشود و استانها و جوامع محلی، به ویژه مناطق غیر فارس، در موقعیت تبعیت قرار دارند. این تمرکز قدرت، فرصتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در جوامع حاشیهای محدود میکند و امکان توسعه متوازن را از بین میبرد.
خوزستان، استانی با منابع نفت و گاز فراوان، اما با نرخ بالای بیکاری و کمبود فرصتهای اجتماعی، نمونهای آشکار از این وضعیت است. جوانان این استان، که بخش قابل توجهی از جمعیت را تشکیل میدهند، با عدم دسترسی به شغل، آموزش، مشارکت سیاسی و خدمات اجتماعی روبهرو هستند. همین فقدان فرصتها باعث میشود امید و انگیزه برای زندگی و تلاش اجتماعی کاهش یابد و اعتراض فردی به اقداماتی مانند خودسوزی تبدیل شود.
در این ساختار، اقوام غیر فارس نه تنها از حق تصمیمگیری و مشارکت در امور اقتصادی و اجتماعی محروم میشوند، بلکه تجربه مداوم تبعیض و نابرابری، احساس بیعدالتی و محرومیت را در میان جوانان تشدید میکند. وقتی جوانان به هر فرصتی برای کسب درآمد، آموزش یا مشارکت اجتماعی دسترسی ندارند، تبعات آن صرفاً فردی نیست؛ بلکه زمینهٔ نارضایتی اجتماعی و بحران مشروعیت سیاسی را در سطح کلان ایجاد میکند.
محرومیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برای جوانان و شهروندان ملتهای پیرامونی
جوانان و شهروندان اقوام غیر فارس در ایران با محدودیتهای جدی در دسترسی به فرصتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبهرو هستند. فقدان سرمایهگذاری هدفمند در مناطق حاشیهای، فقدان نهادهای پاسخگو و متمرکز شدن تصمیمگیریها در مرکز، موجب شده است که این جوامع نتوانند از منابع و ظرفیتهای خود بهرهبرداری کنند.
از منظر اقتصادی، جوانان بسیاری از فرصتهای شغلی مناسب محروم هستند و دسترسی به سرمایه برای راهاندازی کسبوکار محدود است. حتی مشاغل خرد و کوچک، مانند دکه خانوادگی احمد بالدی، در معرض تصمیمات یکجانبه مقامات قرار دارند که میتواند معیشت خانوادهها را نابود کند. این شرایط نه تنها موجب ناامیدی فردی بلکه به کاهش فعالیتهای اقتصادی و سرمایهگذاری محلی منجر میشود و توسعه اجتماعی و اقتصادی جوامع پیرامونی را کند میکند.
از منظر سیاسی، امکان مشارکت واقعی در تصمیمگیریهای محلی و ملی برای شهروندان غیر فارس محدود است. نهادهای محلی اغلب ضعیف و دستوری عمل میکنند و صدای اعتراض مردم شنیده نمیشود. فقدان شفافیت و پاسخگویی، احساس محرومیت و نابرابری سیاسی را تقویت میکند و مانع از ایجاد نمایندگی موثر جوامع حاشیهای در ساختار سیاسی میشود.
از منظر اجتماعی، فقدان فرصتهای برابر در آموزش، خدمات عمومی و توسعه اجتماعی، جوانان اقوام غیر فارس را در موقعیت آسیبپذیری قرار میدهد. محرومیت از آموزش مناسب و دسترسی به امکانات اجتماعی باعث میشود که توانایی توسعه فردی و اجتماعی کاهش یابد و جامعه پیرامونی در چرخهٔ محرومیت باقی بماند.
این محرومیتهای ترکیبی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، جوانان و شهروندان اقوام غیر فارس را در معرض ناامیدی، سرخوردگی و اقدامات شدید اعتراضی قرار میدهد. مرگ احمد بالدی، در این چارچوب، نتیجه مستقیم فقدان فرصتهای برابر و تبعیض سیستماتیک است.
شرایط موجود محصول فقدان مشارکت و عدالت
مرگ احمد بالدی پیامد طبیعی تمرکز قدرت، فقدان مشارکت واقعی و ناکارآمدی نهادهای محلی است. سیستم مرکزگرا با محدود کردن امکانات اقتصادی و اجتماعی، فرصتهای سیاسی و فرهنگی و سرکوب اعتراضات، فضای نابرابری و تبعیض را تثبیت میکند.
اعتراض فردی احمد بالدی نمادی است از شکست سازوکارهای اجتماعی برای ایجاد عدالت و مشارکت جمعی. نهادهای محلی، شهرداریها و ارگانهای حکومتی با فقدان شفافیت و پاسخگویی، شهروندان را به نقطهای میرسانند که تنها گزینهٔ باقیمانده برای دیده شدن، اعتراض شدید و حتی خطرناک است. این موضوع از منظر جامعهشناسی سیاسی اهمیت دارد، زیرا نشان میدهد که نابرابری ساختاری و فقدان مشارکت، چگونه زمینهٔ بحرانهای فردی و اجتماعی را ایجاد میکند.
ضرورت همسویی ملتهای حاشیهای
ملتهای غیر فارس ایران، از جمله عربها، ترکها، کردها و بلوچها، تجربه مشترک محرومیت و تبعیض دارند. تنها از طریق همسویی و اتحاد میتوانند مرکزگرایی را به چالش بکشند و مسیر رهایی جمعی و عدالت اجتماعی را هموار سازند.
همسویی میان ملتهای پیرامونی قدرت چانهزنی، ایجاد شبکههای حمایتی و امکان مشارکت واقعی در تصمیمگیریهای محلی را فراهم میکند. بدون این اتحاد، تقسیمبندیهای قومی و منطقهای توسط مرکزگرایان برای تضعیف اعتراضها و ادامه سلطه به کار گرفته میشود. وحدت و همکاری میان ملتهای حاشیهای، تنها راه عبور از محدودیتهای ساختاری و تحقق رهایی جمعی است.
این اتحاد عملی و سازمانیافته باید شامل همکاریهای اجتماعی، اقتصادی و مدنی باشد تا توانایی جوامع حاشیهای در مواجهه با تبعیض سیستماتیک افزایش یابد و فشار واقعی بر مرکز ایجاد شود. بدون همسویی، هر تلاش فردی یا پراکنده، همانند اعتراض احمد بالدی، محدود و ناامیدکننده باقی میماند.
ضرورت اقدام عملی برای رهایی جمعی
تجربه احمد بالدی نشان میدهد که اقدامات نظری و شعارگونه در برابر سیستم مرکزگرا بیاثر هستند. اقدام عملی و سازمانیافته، تنها راه ایجاد تغییر واقعی است. این اقدام باید در سطح محلی و میان جوامع پیرامونی پیگیری شود و شامل موارد زیر باشد:
تقویت استقلال محلی: اعطای اختیار واقعی به استانها و جوامع حاشیهای برای تصمیمگیری در مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. این اقدام میتواند به کاهش تبعیض و ایجاد فرصتهای برابر برای جوانان و شهروندان غیر فارس منجر شود.
دسترسی عادلانه به منابع: تخصیص منابع مالی، آموزشی و خدمات اجتماعی به طور متوازن، بدون تمرکز تمام فرصتها در مرکز. عدالت در دسترسی به فرصتها، زمینه را برای توسعه اقتصادی و اجتماعی جوامع پیرامونی فراهم میکند.
شبکههای همبستگی میان ملتها: ایجاد انجمنها، تشکلها و سازوکارهای مدنی مشترک که بتوانند مطالبات مردم را پیگیری کنند و از تبعیض سیستماتیک جلوگیری کنند. این شبکهها باید مستقل از نهادهای دولتی عمل کنند و امکان برنامهریزی جمعی و فشار سازمانیافته را فراهم کنند.
فشار مستمر و سازمانیافته بر نهادهای مرکزگرا: اعتراضات قانونی، رسانهای و مدنی باید به صورت سازمانیافته و هماهنگ انجام شود تا مرکزگرایان ناچار به پاسخگویی و تغییر رویه شوند.
نتیجهگیری: از مرگ به پیام تغییر
مرگ احمد بالدی، بیش از هر چیز، هشدار به جامعه ایران و به ویژه ملتهای غیر فارس است: استمرار مرکزگرایی، محدودیت فرصتها و محرومیت سیستماتیک، نارضایتی اجتماعی و بحران مشروعیت سیاسی را تشدید میکند.
تنها راه مقابله با این وضعیت، اقدام عملی و سازمانیافته برای رهایی جمعی است. اتحاد میان ملتهای پیرامونی، تقویت استقلال محلی، دسترسی برابر به منابع و فشار مستمر بر مرکز، مسیر تحقق عدالت اجتماعی را هموار میکند.
مرگ احمد بالدی نباید صرفاً یک تراژدی تلخ فردی باقی بماند. اگر محور گفتگو، اقدام و اصلاح ساختارها شود، میتواند نقطهٔ آغاز مسیر رهایی جمعی و تحقق حقوق برابر برای تمامی ملتهای غیر فارس ایران باشد. بدون اقدام عملی، محرومیت و تبعیض ادامه خواهد داشت و نسلهای آینده نیز با همان محدودیتها و سرخوردگیها مواجه خواهند شد.