
در روزهایی که هنوز خشم عمومی از جنگ ۱۲ روزهی ایران و اسرائیل فرو ننشسته، مسیر این خشم در افکار عمومی ایران بهطرز نگرانکنندهای تغییر کرده است. مهاجم واقعی و حامیان او در صحنهی سیاست منطقهای روشناند، اما تیغ این خشم اکنون بهسوی مهاجر نشانه رفته است؛ پناهندهای که از جنگ و ویرانی گریخته و در گفتمان رسمی و مردمی به تهدیدی برای «امنیت، فرهنگ و اصالت» بدل شده و باید تاوان شکست ما را بپردازد.
در همین فضا، کارزاری با عنوان «تبریز برای مردم تبریز» در وبسایت کارزار منتشر شده است. در بخشی از متن آن آمده است: «...این روزها افرادی در خیابانها، دانشگاه، اماکن تاریخی، فرهنگی، تفریحی و حتی درمانی با صدای بلند به زبان بیگانه صحبت میکنند. در جایجای شهر، این صدای بیگانه تمام اصالت و فرهنگ شهر تبریز را تحتالشعاع قرار داده است. این افراد نه تنها فرصت تحصیلی را برای خود مردم تبریز محدود کردهاند، بلکه عدهای از این افراد با ایجاد مزاحمت برای نوامیس، باعث نگرانی خانوادهها و سلب امنیت و آرامش شهر شدهاند...»
تا لحظهی نگارش این یادداشت، بیش از ۸۳ درصد امضاهای لازم برای ارسال رسمی این کارزار فراهم شده است.
برای مقایسه کافی است به فهرست دیگر کارزارها نگاه کنیم: درخواست احیای دریاچهی ارومیه ـ که حیات اکولوژیک و اقتصادی آذربایجان به آن وابسته است ـ با امضاهایی بسیار کمتر در حاشیه مانده است. جامعهای که زیستبومش در حال مرگ است، بهجای دغدغهی آب، نگران حضور چند مهاجر عراقی است. تناقضی که نشان میدهد چگونه حساسیت افکار عمومی از مسائل حیاتی به سوی نگرانیهای قوممحور و مهاجرستیز منحرف شده است.
پرسش: چرا در زمانی که احتمال دارد خود مردم تبریز در آیندهی نهچندان دور بهدلیل بحران محیطزیستی مجبور به مهاجرت شوند، خشمشان نه متوجه بیعملی در احیای دریاچه بلکه متوجه چند ده دانشجوی عراقی است؟
زبان این بیانیه آشکارا بر تمایز میان «ما» و «آنها» استوار است. در بخش نظرات از زبان بنیانگذار این کارزار میخوانیم: «لطفاً متن را دقیق بخوانید. این درخواست برای مردم کشور نیست! برای عرب زبانهاست، ما از ورود توریست اروپایی و آسیایی استقبال میکنیم و همچنین هموطنهای خودمان. اما نه افراد بیفرهنگ و بیتمدن که به دنبال ایجاد مزاحمت هستند.» در این گفتار، مهاجر نه انسانِ جویای زندگی، که تهدیدی اخلاقی و فرهنگی تصویر میشود. همان الگوی قدیمی و آشناکه با ساختن «دیگری» میکوشد هویت «خودی» را تثبیت کند.
چنین زبانی، از تبریز تا تهران، از مهاجران عراقی تا پناهندگان افغانستانی، در حال گسترش است. آنها که پیشتر کمپین «اخراج افغانی» را ترویج میکردند، حالا با همان ادبیات، دانشجویان عراقی را «تروریستهای حشدالشعبی» مینامند و مدعیاند برای سرکوب وارد کشور شدهاند. دو هشتگ #اخراج_افغانی_مطالبه_ملی و #برای_ایران_علیه_اشغال نشانهی پیوند همین گفتمان نفرتپراکن است که «دیگریِ نزدیک» را دشمن درونی میسازد.
شعار «تبریز برای مردم تبریز» پژواک همان منطق خطرناکی است که از «ایران برای ایرانیها» تا «آمریکا برای آمریکاییها» را به هم وصل میکند. نشانهای از زوال اجتماعی و ظهور ضدجنبشهایی که دایرهی خودی را هر روز تنگتر و دایرهی نفرت را فراختر میکنند. دیوار میکشد و عقدههای فروخفتهاش را بر سر دیگری خالی میکند.
نژادپرستی در ایران، برخلاف تصور رایج، پدیدهای وارداتی نیست؛ از دل همان خیالِ کاذبِ «نژاد سفید و آریایی» میروید. این توهم که ما جزئی از خاورمیانه نیستیم، بلکه تکهای جداافتاده از تمدن سفید و آریاییِ غربیم، سالهاست ذهن بخشی از جامعه را تسخیر کرده است. حتی عدهای پا را فراتر میگذارند و میگویند تمدن غربی در حقیقت ادامهی طبیعیِ تمدن آریایی ایران است که به غرب کوچ کرده است! برای همین برخی امیدوارند که نتانیاهو واقعاً در ادای قرض کوروش به فرزندانش جدی باشد و ایران را از این مخمصه نجات دهد.
@Sociogram2023