
اخیرا سیاهی لشگری از قبیله ی پان پارسیسم ِ مرکز نشان ، در اسارت ِ پرگار ِ به واقع کم کمان ِ هشدار دهی خویش ، علی رغم یدک کشیدن ِ صفت ِ روشن فکر بودگی ، عملا تاریک پندارانه به کژکنشی پرداخته ، و بیانیه ای پر از سیاه انگاری ها منتشر کرده است .(پاورقی)
در بیانیه ای موسوم به بیانیه ی هشدار که از سوی برخی از هشدار دهندگان ، از جمله شاگردان و قوم و خویش های جواد طباطبایی ، همانی که سال ها در انکار هویت تورک ها و عرب ها تلاش هایی مذبوحانه داشت و از فحاشی ها ، و پرده دری ها نیز ابایی نکرد ، به امضا رسیده است ، بیش از هرچیز ، مشاهدات تک زاویه ای و به شدت دلبخواه ِ امضا کنندگان این بیانیه ی استیصال ، در انکار ِ حقوق ِ اتنیک ها ، ملیت ها ، و ملت های سرزمین کثیر المله مان را شاهد هستیم .
در سطر سطر ِ این بیانیه که در طیف امضا کنندگان اش ، در کنار ِ ذوب شدگان در ولایت ِ طباطبایی ، شماری از نوباستان گرایان ، شاهنامه خوانان ، نئو لیبرال های وطنی با قبله ی فون هایک ، تشنگان ِ دیکتاتوری سلطنتی ، و دیگر معرکه گردانان امامزاده پاسارگاد نیز به چشم می خورد ( اگر چه هم پوشانی هایی بس مسطوح میان این جریان ها را همواره شاهد بوده ایم و گستردگی اینگونه از هم پوشانی ها بر کسی پوشیده نیست ) ، تلاشی به غایت گستاخانه برای بهره برداری سوء از پروژه هایی غیر قابل انکار در آذربایجان ، سیمای واقعیت به خود گرفته است . پروژه هایی که طراحی و اجرای آن ، از سال ها پیش با رجز خوانی ِ ادعاهای ارضی احزاب مسلح کوردی و با چراغ سبز ارتجاع طهران آغاز شده ، و تا به اینجا جز با همکاری تشکیلات مسلح کوردی و اطلاعات سپاه پاسداران ممکن نبوده است .
اینکه ارتجاع طهران به ویژه دستگاه های امنیتی اش در بده و بستان های دیرینه با احزاب مسلح کوردی ، به ویژه پژاک ( شاخه ی ایرانی پ ک ک ) و مافیای کوردی قاچاق سلاح و مواد مخدر ِ ناجی زیندشتی ، در پی عدم صدور جواز گردهمایی اکراد با لباس رزم به رنگ خاکی ( ببینید فراخوان احزاب کوردی را ) از سوی مقامات محلی ، در شتابی پرسش برانگیز این جواز را از مرکز ( اطلاعات سپاه در طهران ) صادر می کنند ، فاکتی ست انکار ناپذیر .
و البته انکار پذیر نیست تلاش ِ ناکام ِ حکومتی ها برای مدیریت ِ ناموفق ِ تظاهراتی در اورمو ، مرکز آذربایجان غربی ، به تاریخ دوم فروردین که علی رغم حواشی های برنامه ریزی شده ، در جوهر اش ، اشاره به ایستادگی فرزندان آذربایجان در برابر بازی های پشت پرده ای مشترک میان احزاب کوردی و طهران دارد .
اما آنچه که انکار آن ، در کنار دیگر موارد ِ مورد انکار ِ انکار گرایان این بیانیه به چشم می خورد ، بستن ِ عامدانه ی دیدگان ِ بیانیه نویس به عینیت ِ میهن دوستی ِ شهروندان تورک در مرکز آذربایجان غربی از پروژه ی مشترک اطلاعات سپاه با احزاب مسلح کوردی در هویت زدایی از تورک بودن آذربایجان است . علاوه بر این ، می دانیم که زبان مشترک یک دیوث سیاسی چون حسن روحانی و احزاب جدایی طلب کوردی در بکار بردن واژه ی مجعول " استان ارومیه " نیز در راستای همین همکاری هاست ، دقیقا آنجایی که یک تلاش کوردی - آریایی در همکاری با آیت الله هایی که اخیرا در رساله ی احکام شان ذوالقرنین را به عنوان کوروش هخامنشی کشف کرده اند ، برای هویت زدایی از خاک آذربایجان با کیستی ِ تاریخی اش صورت می گیرد .
تو گویی برخی از مداحان ِ زبان پارسی ، افسانه های شاهنامه را ، هنوز برازنده ی میدان سیاست ورزی های ارتجاع ِ مرکز به منظور ِ پاسداری ارگان های واپسگرایان ِ مرکز محور ، از چماق ِ زبان پارسی به شمار می آورند . همان رمال ها ، و روضه خوانان ِ خود آریایی پندار که سال هاست می کوشند از ایران - توران ِ ابوالقاسم فردوسی که برای دریافت ِ سیم و زر از یک پادشاه تورک ، افسانه هایی به هم بافته است ، تئوری بقا برای دکان نان دانی شان دست و پا کنند ، می دانند که میدان ِ سیاست ، سنخیتی با افسانه ها و اسطوره های ابوالقاسم فردوسی ندارد .
همانگونه که در سال های گذشته ، به دفعات شاهد ِ انکار ِ پدیده ی مرکز - پیرامون از سوی مرکز گرایان بوده ایم ، این بار نیز در بیانیه ی هش داری شان می بینیم که اینان عملا هوشیاری ِ حداقلی ، برای پذیرش ِ واقعیت ِ وجود ِ مشکلات ِ اتنیک ها با مرکز ِ استعمار پیشه را ندارند . دار و دسته ی پارسیان ِ خود بسنده ، هنوز هم وحشتی دیوانه وار از اذعان کردن ، به ابعاد گسترده ی اتنیکی ِ هویت ِ ایرانی دارند . در همین راستاست که فراخوان به سکوت درباره ی حق و حقوق اتنیک ها ، ملیت ها ، و ملل ِ تحت ستم ملی می دهند . اینان با دهشتی شایان توجه ، پیشنهاد ِ نپرداختن به امر ستم ملی را ، به مثابه ی یک امر واقع ، در دستور کار خویش قرار داده ، و دیگران را از بکار بردن واژگانی ، ولو نارسا ، به مانند قوم ( برای اتنیک ) ، اقلیت ( لابد برای اکثریت ِ تورک چهل و چند میلیونی ) ، و حقوق قومی ( برای حقوقی شهروندی برابر به مانند حق دسترسی به منابع اقتصادی بومی و امکان ِ ممانعت از غارت منابع ِ سرزمینی از پیرامون به سود مرکز ) منع می کنند . گنده گویی ( گنده نویسی ) مدعیان علم و دانش در بیانیه شان تا آنجا پیش می رود که کاربرد مفاهیمی چون اتنیک ، حقوق اتنیکی و مشابه آن که امروزه در دهکده جهانی ، واقعیتی بلا فصل را به نمایش می گذارند ، از سوی خود عالم پنداران ِ بیانیه نویس ، انگ غیر علمی می خورد . آیا این پدیده آشنا نیست ؟ اینان همان هایی هستند که زبان ما ، پیرامون نشینان ِ غیر پارس را غیر علمی می نامند . سخنان شفیعی کدکنی ، شاعر پارسی گوی در تخلیه ی مثانه اش به زبان های غیر پارسی را به ياد دارید ؟ از این دست ادیبان پارسی ، پر شمار هستند .
اوج ریاکاری این نوشته ی لشگریان ۸۰۰ فامیل را در حضیض خواسته های ارتجاعی شان می بینیم ( در بند چهارم این سوگ نامه می خوانیم ) ، آنجایی که این طیف ویرانشهری ، مجددا چماق زبان پارسی به دست گرفته ، و زبان مادری شما و من را که یادگیری و تحصیل به آن ، حق طبیعی ، حق قانونی ، حق شهروندی ، و حق بلا منازع ماست ، دلیلی بر هر چه ناتوان تر شدن ِ زبان عقیم پارسی (بر گرفته از زنده یاد محمد رضا باطنی ) دانسته اند . فاشيسم ِ فرهنگی ِ پان پارسی هنوز به ذره ای از وجدان ِ عدالت اجتماعی ، و فرهنگی - زبانی دست نیافته است . سیاهی لشگریانی که کژ فهمی ِ مالکیت ِ شش دانگی این سرزمین را دارند ، هنوز هم در اوج ادعای متخصص بودن ، و علامه گی شان ، به خلط ِ مفهوم یکپارچگی سرزمینی ، و یکسان بودگی شهروندان می پردازند . آنکه آشکارا کثرت زبانی ، فرهنگی را انکار می کند ، عملا خلائی از خود باقی می گذارد که افراطی ها آن را به نفع خویش و به زیان ما شهروندان درجه چند ِ این جامعه با تبعیض های سیستماتیک پر خواهند کرد . به واقع ، سیاست های یکسان سازی در ۹۸ سال گذشته ، علی رغم سرکوب های شاهی و شیخی ، هرگز نتوانسته است موجودیت اتنیک ها را ، علی رغم پدیده ی آسیمیلاسیون ، به طور جدی زیر پرسش ببرد .
یکپارچگی سرزمینی فقط زمانی امکان ِ ادامه ی حیات خواهد داشت که دست از انحصار طلبی های زبانی - فرهنگی برداریم . راقم این سطور ، شک دارد که دو ده نفری از امضا کنندگان این بیانیه با طبیعت ِ آش شله قلمکاری که این بیانیه دارد ، بتوانند دو جمله ای در ادعای پارسی بودن " زبان تمدنی " بنویسند . مجعولاتی چون " زبان تمدنی " نه تنها کمکی به همزیستی میان شهروندان نمی کند ، بلکه برتری طلبی اتنیک ِ پارس را بیش از پیش بر ملا می سازد . انبوه نامه های شاهان تورک به سران دیگر کشورها به زبان تورکی بوده است ( اسناد همگی موجود هستند ) . پس صیغه ی " زبان تمدنی " چیست ؟
اگر تمدنی در کار هست ، اغلب زبان ها و گویش ها در آن دخیل بوده اند . بدون زبان تورکی که زبان قشون بوده است ، نمی توانسته است ارتباط زبانی ِ میان تورکان مدافع ِ این سرزمین صورت پذیرد . و بدون زبان عربی نیز ، حتی هم اکنون یعنی پس از یک تلاش ِ فاشیستی ِ صد ساله برای عربی زدایی از زبان پارسی ( دری ، تاجیکی ) ، پرداختن به فلسفه و علم ممکن نبوده ، و بلکه زبان پارسی که ۷۰ درصد آن ، مدیون زبان عربی ست ، بیشتر شبیه به یک لطیفه خواهد ماند .
هشدار نامه هایی اینچنینی بیش از آنکه بتواند بازتاب ِ واقعیت جامعهی امروزی سرزمینی را مدعی شود ، که از تاریخ ِ ۲۵۰۰ ساله ی احتمالی اش ، نزدیک به ۱۰۰۰ سال ، حکومت تورک ها را بر پیشانی خود دارد ، شِکوه نامه ای از عدم توفیق ِ طیفی ست که از زبان اتنیک پارس ، چماقی بر سر دیگر اتنیک ها ساخته ، و به شدت هراس دارد که مبادا انحصار زبانی ِ ۹۸ ساله ی زبان پارس که به زور بخشنامه و کتاب سوزی به دست آمده است ، زیر پرسش برود . و از این رهگذر تلاش های مرکز ِ پارس محور برای نسل کشی فرهنگی پیرامون ِ غیر پارس پایان پذیرد .
رازی است آشکار که در درازنای صدها سال ، حکمرانان تورک در کنار زبان تورکی ، بکار گیری زبان پارسی را در امور دیوانی تشویق کرده ، و یا دستکم ممانعتی برای این زبان روآ نداشته اند ( بر عکس آنچه که امروز با بکارگیری ِ زبان پارسی چون یک سلاح در کشتار فرهنگی دیگر زبان ها عمل شده و می شود ) . حاکمان تورک همواره برای زبان عربی با پتانسیل بالایی که این زبان همیشه داشته است ، مرتبتی قائل شده اند که زبان زیبای عربی ، در این سرزمین عملا زبان فلسفه و علم گشته است . اینکه زبان سلحشوران قشون ، کمابیش فقط تورکی بوده ، نیز به تعلقات اتنیکی قشون بر می گشته است . فراموش نکنیم که پس از انقلاب مشروطه و به سرقت رفتن آن انقلاب ( با مصوبات گوناگون از جمله انجمن های ایالتی و ولایتی در قانون اساسی و متمم انقلاب مشروطه اصول ۱۹ ، ۹۰ ، ۹۱ ، ۹۲ ، و ۹۳) توسط رضا میر پنج بود که تنگ نظری ها ، بخشنامه ها ، و کتاب سوزی ها آغازید . آنچه در بیانیه ی فامیل ها می خوانیم ، ادامه ی همین نظریه ی فاشیستی پان پارسیسم مبتنی بر " یک ملت - یک دولت - یک زبان " است . باید فهمید که نمونه برداری های اینچنینی از فاشيسم اروپایی ِ سده های گذشته ، درمان ِ درد ِ جامعه ی کثیر المله ما نبوده و نیست . ما به هیچ دیکتاتوری ِ تک زبانی ، و ادامه ی استعمار فرهنگی که از ۹۸ سال گذشته آغاز شده است ، گردن نخواهیم نهاد . صرفنظر از اینکه شاه با تاج ، و یا با عمامه بر سریر قدرت بوده ، مرکز ِ همواره در لگد مال کردن حقوق زبانی - فرهنگی ما به حاشیه رانده شدگان ، فعال ما یشا بوده است . بودجه های میلیاردی فرهنگستان زبان پارسی از محل درآمدهای مالیاتی از پیرامون ، خود گواه بر هژمونی اینگونه از استعمار گری فرهنگی ست .
دیگر اینکه ، بیانیه ی به اصطلاح هش دار دهنده ، مشحون از تهدیداتی ست که نویسنده ی آن ، در وهم ِ خود برتر پنداری اش فهرست نموده است . و صد البته فراخوانی ست برای تحدید آزادی های برابر برای غیر پارسی زبان ها که عملا اکثریت آماری این سرزمین را تشکیل می دهند . وحشت ِ نویسنده و امضا کنندگان این بیانیه ، اگر که این نوشته را پیش از امضا کردن خوانده و به تبعات اینگونه چماق کِشی های نافرهنگی اندیشیده باشند ، به وحشت ِ نظر به طاق افکنده گانی می ماند که هنوز ته دل ِ ریاکار شان باور دارند ، زوال و مرگ همیشه سراغ دیگران می رود . ما بیانیه های فاشیستی اینچنینی را که ریشه در هژمونی پان پارسیسم لگام گسیخته دارد ، به مثابه ی اعلان جنگی در ابعادی گسترده تر علیه زبان و فرهنگ غیر پارسی زبانان دانسته ، و اعلام می داریم که به یقین ِ متقن ، بازنده ی این قبیل نابخردی ها ، بی شرمی ها ، و هتاکی ها ، تمامیت خواهی ِ زبان و فرهنگ ِ به زور بخشنامه تسلط یافته بر اتنیک های غیر پارس خواهد بود . اینگونه از به اصطلاح بیانیه ها ، عملا کتاب سوزی با واژگان است ، آنجایی که پهلوی های اسلام پناه با پیت نفت شان در صف آدم سوزی ردیف شده و برای دیکتاتوری شاه اللهی دیگری دم می جنبانند.
آنهایی که زبان ما غیر پارسی زبانان را در دیکتاتوری زبان پارسی شان بر نمی تابند ( رجوع شود به بند پنجم بیانیه ، آنجایی که به زعم ِ ۸۰۰ فامیل ، امنیت ملی ! با سخن گفتن به زبانی غیر از پارسی زیر پرسش رفته است ) شمشیر ِ نسل کشی زبانی را از روی بسته اند و پاسخی جز تشدید ِ مبارزه ی مدنی ما برای به رسمیت شناختن ِ زبان مان را دریافت نخواهند کرد . دور نیست روزی که ما در موجی از نافرمانی های مدنی با سخن گفتن هر چه بیشتر به زبان مادری مان ، از سخن گویی به زبان خود برتر پنداران امتناع کنیم . آنگاه دیگر هیچ آیت الله کوروشی ، چادر و چاقچور زبان پارسی را بر سر ِ خرد ورز ما ، با مهری که به زبان مادری مان داریم ، نتواند کشید . روزی که به اینگونه از حجاب اجباری بر زبان و فرهنگ مان ، نه بگوییم ، نزدیک است .
انکار ِ کثرت در سرزمین ِ ما ، عدم اقرار به در هم تنیدگی زبانی - فرهنگی ، و سروری غالبان پارسی گوی بر تعین در سرنوشت زبان های دیگر در این سرزمین ، همه و همه اعتراف به درماندگی از حل مشکلاتی ست که پروژه ی آسیمیلاسیون شاهی و شیخی اولا مسبب این مشکلات بوده و دوما با گستاخی تمام ، این پروژه را پیش برده و می برد . پوسیدگی و از هم درفتگی ِ تار و پود ِ بیانیه ی فاشیستی ۸۰۰ فامیل گواه بر این مدعاست .
بیانیه ی ۸۰۰ فامیل ، بیانیه ای که چیزی جز نفرت پراکنی ، انحصار طلبی ، چماق گردانی ، و خیانت به فطرت بشری چیز دیگری برای بیان ندارد ، سندی تاریخی در نافهمی ِ برج عاج نشینان ِ خود روشنفکر پندار از حقوق بشر ِ مندرج در اعلامیه های حقوق بشر ِ مجامع بینالمللی ، و کنوانسیونهای حقوق بشری ست .
هسته ی بیانیه ی ۸۰۰ فامیل ، آنجایی که دگر ستیزی امضا کنندگان گل می کند ، چیزی نیست جز استراتژی ِ پیامبر دروغینی که با هویت زدایی از مردمان این سرزمین، تلاش برای ویران کردن ایران داشت . جواد طباطبایی به عنوان ویرانشهری اعظم و پیام آور دروغین ِ این جماعت ، یک استراتژی داشت ، همانی که دن کیشوت های این بیانیه نیز بکار می برند : انکار .
جز دیروز اندیشی ارتجاعی پارسی محورانه ، که طبیعت سلبی دارد و فراخوان به تحدید و سکوت است ، نه تنها هیچ ایجابی درمانگرانه در بیانیه ی ۸۰۰ نفر نیافتیم ، بلکه با کزازی هم دست به گریبان شدیم که گزاره های حصبه ای و طاعونی فراوان دارد . از جمله اینکه " زبان پارسی ، پرنیان است . زبان های دیگر دل آزار!" ( فیلم اینگونه دریدگی های نژاد پرستانه موجود است ).
بیانیه ی ۸۰۰ فامیل فرآخوانی ست تبهکارانه برای سرکوب ِ هر چه بیشتر ِ زبان های غیر پارس و بالنتیجه گویشوران اش . باید که رد پای مک کارتیسم ِ مرکز چی های پارس محور را آشکارا ، دستکم به شماری از پارسی زبان ها که هنوز دغدغه این سرزمین را دارند ، نشان داد . هنوز برای بیدار شدن دیر نیست .
اگر شما ، به اصطلاح متخصصان ِ بیانیه نویسی ، تعفنی از نژاد پرستی های اینچنینی استنشاق نمی کنید ، راهی به واقعیت های دهکده ی جهانی در اینجا و امروز ندارید . شما ۸۰۰ فامیل ، به غایت دیروزی هستید !
گذشته پنداری تان ، و تاریخ مجعول آریایی تان که به گونه ای خود برتر بینانه ، ما تورک ها ، و عرب ها را با چماق سامی بودن ، نفله می خواهد ، بر گرفته از طبقه بندی نژادی است که به گونه ای ساختاری در کژفهمی تان از حیات انسان ها دارید : " آنها سامی هستند و ما آریایی !" جهان امروز دارد با شتابی ستودنی از مجعولاتی مانند نژاد فاصله می گیرد . از اقرار به اینکه نژاد یک برساخت اجتماعی ست ، نترسید . بیرون آمدن از برج عاج آریایی تان ، شاید کمکی به تک تک شما نکند ، اما از روحیه ی آتش افروزی تان خواهد کاست
. سخن پایانی اینکه :
دن کیشوت های ۸۰۰ فامیل نباید نجابت ، و خویشتن داری مردمان ِ غیر پارس را نامحدود پنداشته ، و البته خود آگاهی در حال افزایش ِ شهروندان ِ غیر پارس ِ را دستکم بگیرند . آتشی که انکار ِ هویت ، زبان و فرهنگ ما غیر پارسی زبانان به توسط فاشیست های مرکز بر می افروزد ، شعله هایی زبانه کش در سپهر ِ رخدادهای خارج از کنترل ِ ۸۰۰ فامیل خواهد داشت که پیش از همه دامان ِ خود برتر بینی باستان گرایان آریایی را خواهد گرفت . ما را انکار نکنید ! تف سر بالاست . از ویران کردن این سرزمین با زدن قباله ی آن به نام خودتان ، چشم بپوشید . تفرقه افکنی ، انحصار طلبی ، و اعمال تبعیض ، آنهم در عصر ارتباطات ، بر دوام هژمونی پان پارسیسم کمکی نخواهد کرد .
ما بیداریم .
————————
پاورقی :