
۴- هژمونی اشتراکی
مطالعه مستمر ایران و رصد تصمیمسازانش این باور را تقویت میکند که "مسئولیت ناپذیری" دروازه ای بسوی جهنم فلاکت در ایران است. از رهبران مادام العمری که حداکثر ممکن تمرکز قدرت را تجربه کرده ولی هرگز پاسخگوی سولات، تشکیکات و بازخواستها نبوده اند تا گماشتگانشان که در بهترین حالت مامور بوده اند و معذور، نظام مدیریتی ایجاد کرده اند که برای دست اندرکارانش موهبت و برای مراجعینش ناکارآمد بوده است. در ایران کسی مسئولیت واقعه ای را نمیپذیرد. جبرگرایی و نسبت دادن علت امور به عوامل ناپیدا بسیار رایج است. استدلال کردن، جزئی از این فرهنگ استبدادی نیست. استعفا، استغفار، طلب بخشش و جبران خسارت که اجزایی از یک نظم مسئولانه اند در ایران در حال فراموش شدنند. مشارکت فعال سیاسی-اجتماعی ولو تاریخی با القابی نظیر چپول و پنجاه و هفتی به ادبیات خیابانی تزریق میشود تا کسی جرئت تغییر مستقلانه امور را در بدنه جامعه مدنی نداشته باشد.
کشوری با چنین معضل فرهنگی وارد اولین جنگ تماما هوایی و از راه دور جهان طی دوازده روز شد تا تامین و کنترل آسمانش_که جزئی از مسئولیتهای حکومت مستقر است_به دست اسراییل بیفتد. از آنجا که نفوذ عوامل سرویسهای اطلاعاتی اسراییل در میان مدیران لشکری و کشوری ایران بسیار عمیق و وسیعتر از چیزی بوده که پیشتر اذعان میشد، فضای مبهمی ایجاد شده تا تعیین مرجع و مصدر تصمیمات سیاسی از گذشته هم مبهمتر و سخت تر باشد. از منظر سخت افزاری، عوامل اسراییل کنترل نسبی آسمان، بخش کوچکی از آبها و برخی نهادهای سیاسی-امنیتی ایران را در اختیار دارند و عوامل جمهوری اسلامی کنترل بخش بزرگی روی زمین، نهادهای انتظامی و بخش بزرگ آبهای سرزمینی را. از آنجایی که تصمیمات_حتی از جانب نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی_زیر فشار اضطراب ترور شدن و عدم اعتماد به همقطاران به دلیل نفوذ و خیانت گرفته میشود، نمیتوان آنها را با شفافیت و قاطعیت به اراده رهبران جمهوری اسلامی نسبت داد. لذا از منظر نرم افزاری، با نوعی هژمونی اشتراکی بین عوامل جمهوری اسلامی و جاسوسان نفوذی در ساحتهای سیاسی، نظامی و امنیتی سروکار داریم.
آموزه تجربه چهارم: فرهنگ عدم مسئولیت پذیری کار را به جایی رساند که بی هیچ اعتراضی تحت سلطه اشتراکی عواملی ناشناس برویم. با عدم مطالبه و پرسشگری، این سلطه ابهام آلود استبدادی را پیچیده تر هم خواهیم کرد.
۵- انزوا و تبارپرستی ملی-مذهبی
استفاده جمهوری اسلامی از جناح تدافعی خود در صورت معامله (در مذاکرات) یا شکست جناح تهاجمی اش در جنگ، امری معقول و قابل پیش بینی بود. جناح تهاجمی نظام بیشتر در اختیار سپاه پاسداران بوده، گفتمانی شیعه-محور دارد و به مرزهای کشور پایبند نیست. جناح آلترناتیو تدافعی اغلب از طرف نیروهای ارتش حمایت میشود، گفتمانی ایران-مدار دارد و قائل به مرزهاست. این جناح در مسایل اجتماعی و فرهنگی انعطاف بیشتری دارد. تریبال-پاتریوتیسم (میهن پرستی قبیله ای) مورد نظر این جناح بر اسطوره ها، عقاید تاریخی و اشعار حماسی فارسی بنا شده و به بهانه محافظت از ایران تبلیغ میشود. در فضای ترس عمومی از تجاوز مجدد نظامی میشود انتظار داشت این گفتمان در کوتاه مدت پیشرفت خوبی داشته باشد. هرچند عدم کفایت دولت در تامین احتیاجات مردمانی متکثر و جذب سرمایه خارجی به عنوان ضمانت امنیتی، دلایلی کافی هستند که ناکافی بودن این گفتمان را در میان-مدت اثبات کنند.
خطر بزرگتر قدرت گرفتن این گفتمان آلترناتیو در جمهوری اسلامی ایران، استراتژی ارتقای توان بازدارندگی آن است. این جناح به ساخت چاشنی اتمی و آزمایش و نگهداری بمب اتم برای ارتقای بازدارندگی به جای سرمایه گذاری بر نیروهای نیابتی گرایش دارد. این جریان حمله نظامی اسراییل را به عنوان خطری وجودی به جامعه میفروشد تا زمینه ای برای پذیرش ساخت و نگهداری سلاح هسته ای در جامعه ایجاد کند. از دیگر اقداماتش، بیگانه هراسی و اخراج اتباع افغانستانی است. ناگفته پیداست که در فضای سلطه اشتراکی توصیف شده، این قبیل اقدامات پیش از دستیابی به هر موفقیتی محکوم به زوال است. انزوای کشور و تکیه بر سلاح کشتار جمعی نه تنها ضامن امنیت نیست بلکه با فرار سرمایه خارجی، نیروی کار مهاجر و صنعت گردشگری زمینه را برای حملات آتی نیروهای خارجی تسهیل میکند.
آموزه تجربه پنجم: امنیت مانا و توسعه پایدار نه از انزوا و تکیه بر سلاح و گفتمانهای نخ نمای ملی-مذهبی بلکه با باز کردن جامعه، جذب سرمایه و مشارکت سازنده در گفتمانهای بروز جهانی میسر میشود.
۶- پایکوبی توسعه ستیزان
این درگیری ۱۲ روزه فرصت بینظیری برای سه دسته متفاوت از کسانی بود که یک نقطه اشترک پررنگ داشتند: دشمنی با توسعه!
دسته اول، افراطیونی بودند از هر دو جناح راست و چپ سیاسی که هیچ راهی برای نیل به مقاصدشان نمیشناسند جز تصعید درگیری ها و تقابل عریان نظامی. از پسر شاه مخلوع که شهوت قدرت کورش کرده تا گروههایی زخم خورده از نظام مستقر ایران که در پی خونخواهی عزیزان و همقطارانشان هستند؛ مخالفینی که نه توان بسیج و سازماندهی مردم برای گذر از جمهوری اسلامی را دارند و نه امکانش را. اینها گروههایی هستند فاقد بدنه اجتماعی ولی خواهان بیصبر سرنگونی جمهوری اسلامی!
دسته دوم، عاشقان تفکیک ژئوپولتیک ایران هستند. از نئوفاشیستهای ایرانشهری که با شعارهای نژادپرستانه شان زمینه ساز واگرایی ملل حاشیه از گفتمان وحدتبخش ایران فرهنگی هستند تا مللی که استمرار بر سیاست تبعیض، تنها امید بقایشان را استقلال از ایران کرده است، همگی از جنگ جمهوری اسلامی با یک قدرت نظامی برتر خوشنود بودند.
دسته آخر، وهم دوستانی هستند که از رمل و دعا و ارتباط با غیب تا سناریوهای توهم توطئه به همه چیز متوسل میشوند جز روشهای مستند علمی. این دسته، حمله غافلگیر کننده اسراییل را نشانی بر تایید توهمات خود میدانند چرا که هیچ امکان بطلانی بر ایده ئولوژیهایشان وجود ندارد. هر عامل غیبی که در غیاب اراده آشکار، منجر به تغییر شود، در نظر این توهم پرستان مقدس است. بعید است بالا رفتن آمار کشته شدگان و آسیب دیدگان جنگ، ویرانی زیرساختها و ناامنی بیشتر هیچ کدام از این سه دسته را به تجدیدنظر وادارد.
آموزه درس ششم: اگر کسانی را که از جنگ خوشنود بودند به یاد نسپاریم، ممکن است در موعد صلح فریب شعارهای توسعه گرایانه دروغینشان را بخوریم.
جمع بندی:
بیش از چهار دهه رجزخوانی علیه نظم مسلط جهانی و استراتژی محو اسراییل ثمر داد تا سطح تنش در حد یک درگیری هوایی مداوم ۱۲ روزه ارتقا یابد. عده ای که قابلیتهای خود را بسیار بزرگتر از واقعیت بیرونی می نمایاندند، یا در غفلت کامل کشته شدند یا دست بسته به تماشای نابودی سرمایه های کلان کشور نشستند تا این جنگ مصداقی باشد بر توان ویرانگر "توهم خودبزرگ بینی"!
مردمی بهتزده در میان گرد و خاکستر پروپاگاندا شاهد ناتوانی نخبگانشان در مدیریت بحران سیاسی پس از آتش بس نظامی بودند تا فضایی به وجود آید برای حکمرانی اشتراکی بر ایران. در کشوری که آسمانش دست یکیست و زمینش دست دیگری، مشخص نیست تصمیمات را چه کسی، تحت فشار نیروهای اطلاعاتی چه سازمانی و در جهت منافع چه جریانی میگیرد.
در این میان برخی در اوهامشان شاه شدند و برخی اعلام استقلال کردند تا در فضای بی اعتمادی اطلاعاتی-امنیتی، آنچه از حکومت مستقر باقی مانده انزوای بیشتر کشور و تمرکز بر ایده ئولوژیهای ملی-مذهبی را دستور کار خود کرده و مجموعه ناهمگون توسعه ستیزان را سرخوش کند. از منظر سیاسی، امنیتی و اخلاقی، نه اسراییل و امریکا چیزی به دست آوردند که به هزینه جنگیدن بیرزد نه ایران. ثمره این جنگ هم مانند اغلب جنگهای خاورمیانه نشئگی تباه اندیشان و پوچگرایان خواهد شد مگر اینکه تجربه ای از آن بیاموزیم!