مثلث چالشهای استراتژیک ایران/زبان :پویا ایفایی

زبان

مقدمه: 

زبان نه تنها ابژه ایست که سوبژه انسانی را در مقام موجود اندیشمند در فاصله ملموسی از دیگر جانوران قرار میدهد بلکه خود سوبژه آگاهی در مقام علتی وجودیست. خدا، به روایت یوحنا، در ابتدا "لوگوس" بود. لوگوس که هم معادل "کلمه" و هم معادل "اندیشه" است، این-همانی اندیشه و زبان را اظهار میدارد. زبان علاوه بر ابزاری برای بقا، ترفندی هویتیست که انسان تکامل یافته با آن امیال فطریش را اقناع میکند. قبیله آدمیان از طریق زبان، مفاهیم والایی چون آزادی، رستگاری و زیبایی را درک و تمدن را بسط داده است. هوش مصنوعی به عنوان بزرگترین دستاورد علمی بشر، در بستر مدلهای بزرگ زبانشناخت به اوج رسیده است. اهمیت زبان در عصر حاضر بدان درجه است که آرامش فردی و آسایش جمعی بدون سیاست کارای زبانی محالست. در نتیجه، چالش زبان که همواره از دوران باستان تا به امروز در مناسبات قدرت حضور داشته، امروز با سرنوشت آدمی در هم آمیخته است. اهمیت زبان مادری، دو چندان است. زبان مادری عناصر پیش آگاهی را با هم ترکیب میکند و پیش از شکل گیری کامل جنین، اجزای دستگاه عصبی اش را سامان میدهد. رابطه سیمبیانیک جنین آدمی و مادر با فرآیند زایمان قطع میشود، حال آنکه ارتباط ذهنیشان با زبان مادری ادامه می یابد. نوزاد آدمی طنین، لهجه و نواک صوتی مادرش را میشناسد و با ریتم ضربان قلب وی قرار میگیرد. این ارتباط زبانی با کتابت و یادگیری اصول زبان مادری پس از ۹۰ ماهگی کودک به بلوغ و زایایی میرسد. بیجهت نیست که الله هم بلوغ رسولش را در غار حرا، با اعطای توان خواندن بی واسطه زبان مادریش اعلان میدارد و در اولین دستور میگوید: اقرا بسم ربک. حال، در قرن بیست و یکم دهه هاست که به حکم حاکمان، بیشتر جمعیت ساکن فلات ایران امکان خواندن و نوشتن به زبان مادریشان را ندارند. ادامه این روند، امر "زبان" را در کنار امور "مرکزگرایی" و "محیط زیست" به معضلی استراتژیک در ایران بدل میکند که مانع اصلی توسعه ملی در دراز مدت خواهد بود. در یک دسته بندی کلی، میتوان صدها زبان، گویش، گونه و لهجه رایج در فلات ایران را در سه خوشه اصلی زبانهای هند-اروپایی (نظیر فارسی و کوردی)، آلتایی (نظیر تورکی) و سامی (نظیر عربی) جای داد. در سده های گذشته، سه زبان تورکی، فارسی و عربی به ترتیب بیشترین کاربرد را در مقامات نظامی، دیوانی و علمی ایران داشته اند. هرچند، مدرنیزاسیون پهلوی روال تاریخی را برهم زد. رضا خان که بروکراسی یکپارچه تکزبانی را برای سلطه بر ایران بسیار کم هزینه تر از سرکوب گاه و بیگاه قیامهای محلی میدید، در اقدامی با هماهنگی ابرقدرتهای وقت، زبان فارسی را بر دو زبان دیگر مسلط کرد تا هم امکان ایجاد یک امپراطوری تورکی از پس فروپاشی عثمانی مرتفع گردد و هم فاصله معینی بین آنچه او بعدتر "شاهنشاهی ایران" نامید با دول عرب به وجود آید. قانون اساسی انقلاب ۵۷ هم به هژمونی فارسی رسمیت داد و تدریس عربی را واجب کرد تا دیگر زبانها به تدریج از بین بروند.

مشاهده:

 اصرار بر حفظ زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی، توسعه پایدار در فلات ایران را با چالشهایی مواجه کرده که اجمالا به چند مورد از آنها با لحظ متغیرهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اشاره میکنم.

 ۱- جمعیت متکلمین: در کاربردیترین تعریف، زبان وسیله ی ارتباط بین افراد و نهادهای کاربر است. به لطف سیاست اتنیک-هراسی در ایران و افغانستان آمار جمعیتی دقیقی از کاربران زبانهای مختلف در این کشورها موجود نیست. هرچند با استناد به آمار سازمانهای زبانشناسی معتبر بین المللی، زبان فارسی به عنوان زبان اصلی حدود ۷۰ میلیون نفر در سه کشور ایران، افعانستان و تاجیکستان به عنوان زبان "رسمی" کاربرد دارد. تورکی که طبق برآوردهای محافظه کارانه، زبان مادری بیش از ۲۰۰ میلیون نفر در پهنه ای از مرزهای شبه جزیره کره تا رومانی است، زبان رسمی شش کشور مستقل از اعضای مورد تایید سازمان ملل است. عربی که به تنهایی زبان رسمی ۱۵ تا ۱۸ کشور جهانست، ۲۷۴ الی ۳۷۲ میلیون متکلّم دارد. ناگفته پیداست ادامه سناریوی تکزبانی فعلی، با انکار پتانسیل چند زبانی ساکنان فلات ایران، محدودیت قابل توجهی را در ارتباط گیری و دادوستد فرهنگی با غیر ایرانیان ایجاد میکند. انقباض صنایع توریسم فرهنگی، درمانی، آموزشی و ... تنها یکی از عوارض تمسک به زبان رسمی فارسیست. این بخش اقتصادی درآمدی نزدیک ۵۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۳ در ترکیه داشته که حدود ۲۰٪ بیشتر از درآمد حاصل از فروش نفت ایران در همان سالست.

 ۲- دموکراسی: نزدیکترین میثاق سیاسی برای تحقق آزادی جمعی در قرن بیست ویکم، دموکراسی است. دموکراسی، فرماسیونی اجتماعیست که با تحدید قدرت حاکمان، فرصتی برای تجلی اراده آحاد مردم فراهم می آورد. از منظر شاخص دموکراسی اکونومیست (EIU)، کشورهای جهان در طیف وسیعی قرار میگیرند. متوسط این شاخص برای کشورهای با زبان رسمی فارسی، تورکی و عربی به ترتیب ۱/۸۳، ۲/۷۷ و ۳/۱۶ است که متوسط رتبه آنها در میان سایر کشورهای جهان را به ترتیب به ۱۶۰، ۱۳۹ و ۱۵۰ ام میرساند. نقشه واژگان فارسی (word scatter plot) وسیله مطمئنی برای برجسته سازی ظرفیت پایین این زبان در نیل به دموکراسی است. بعنوان یک مثال، کمتر زبانی در جهان تا این حد تراکم واژه با محوریت "خود" نظیر خودمحوری، خودستایی، خوبرتربینی و ... دارد. همین سوبژکتیویته افراطی میتواند نمادی از ناخوآگاه جمعی فردمحور باشد که زمینه را برای استبدادپذیری فارسی زبانان فراهم میکند. 

۳- جغرافیای سیاسی: رقابت ژئوپولتیک اصلی در جهان امروز میان امپراطور آبراهه ها (امریکا) و امپراطور خشکی ها (چین) است. اعراب، متفقین امریکا در منطقه، در صددند بازار اروپا را با کوریدور عرب-مد به هند متصل کنند. پروژه جاده و کمربند (جاده ابریشم جدید) هم که با مشارکت ۱۳۸ کشور از ۲۰۱۳ کلید خورده، چین را از طریق خشکی به غرب متصل میکند. این پروژه در کنار کوریدور ترانس-خزر حجم مبادلات اقتصادی کشورهای تورک زبان را در سال گذشته به ۴۴ میلیارد دلار رساند. سهم ایران در همین سال از اتحادهای بین المللی زبان-محور، که در راستای تامین منافع قدرتهای بزرگ جهانی در منطقه شکل گرفته اند، مدیریت اتباع فارس زبان افغانستانی در فلات بحرانزده ایران بود و دیگر هیچ! ناگفته پیداست نقش کلیدی در این پروژه ها که در وهله نخست با هدف امنیتی و سپس نفع اقتصادی تعریف شده اند تابع متغیرهای متعددیست که تجدیدنظر در سیاستهای زبانی در ایران اولین آنهاست. 

۴- توسعه اقتصادی: متوسط تولید ناخالص ملی کشورهای با زبانهای رسمی فارسی، تورکی و عربی در سال گذشته به ترتیب ۸۶/۸۷ ، ۲۰۲/۴۸ و ۹۵/۰۷ میلیارد دلار و سرانه همان کمیت به ترتیب ۱۳۷۶/۳ ، ۷۴۳۰/۱۷ و ۱۰۸۵۵/۹ دلار بوده است. برای توضیح بهتر این عقب افتادگی اقتصادی و رفاهی کشورهای با زبان رسمی فارسی از دو متغیر دیگر رتبه شاخص پیچیدگی اقتصادی (ECI) و شاخص رقابت پذیری جهانی (GCI) بهره میگیریم. متوسط شاخص ECI در کشورهای با زبانهای رسمی فارسی، تورکی و عربی به ترتیب ۹۳ ، ۷۸/۸۳ و ۸۹/۰۷ و متوسط GCI آنها به ترتیب ۴۵/۸۷ ، ۵۶/۲۵ و ۵۱/۵۳ بوده است. نتیجتا کشورهای با زبان رسمی تورکی اقتصادهای بزرگتر، پیچیده تر و رقابتی تری دارند در حالیکه کشورهای با زبان رسمی عربی مرفه تر هستند. کمترین میزان رقابت، رفاه و پیچیدگی از آن کشورهای با زبان رسمی فارسی است. اگر این مشاهده را تصادفی در نظر نگیریم، عدم توان تبیین پیچیدگی های اقتصاد مدرن و عدم انطباق تغییرات سریع بازار با اندیشه ورزی تحلیلی فارسی قرن بیست و یکم را میتوان به شواهد تاریخی این نارسایی افزود. یادآوری میشود آثار محاسبات عددی، منطق و ریاضیات دانشمندان مطرح منسوب به فلات ایران نظیر ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، و خوارزمی فارغ از زبان مادریشان به عربی نوشته شده که مبین حافظه مخدوش ریاضیاتی زبان فارسی علیرغم سابقه طولانی دیوانی این زبان است.

۵- توسعه اجتماعی-اقتصادی: اگر یک سر زنجیر اقتصاد در ریاضیات باشد سر دیگر آن در اجتماع انسانیست. از اینرو، سه شاخص فساد نهادینه (CPI)، فقر چندبعدی (MPI) وضریب جینی (Gini) را در این کشورها مقایسه میکنیم تا هم از عدم خطای انتخاب شاخص مرجع اطمینان یابیم و هم تصویر اجتماعی وضعیت اقتصادی را ترسیم کرده باشیم. متوسط ضریب CPI کشورهای با زبانهای رسمی فارسی، تورکی و عربی به ترتیب ۲۲، ۲۹/۳ و ۳۵/۲ و متوسط MPI آنها ۰/۱۰۴، ۰/۰۳۲ و ۰/۰۰۶۵ است. این بدان معناست که کشورهای با زبان رسمی عربی کمترین فساد و کشورهای با زبان رسمی تورکی کمترین میزان فقر با ملاحظه سطح سلامت، تحصیلات و کیفیت زندگی را دارند. ضریب جینی کشورهای با زبانهای رسمی فارسی، تورکی و عربی به ترتیب ۳۴/۰۷، ۳۵/۳ و ۳۳/۲۵ است. کشورهای با زبان رسمی فارسی با اینکه تفاوت اختلاف طبقاتی معناداری با کشورهای با زبان رسمی تورکی و عربی ندارند ولی فاسدترین و فقیرترین در این سه گروه به حساب می آیند. شایان ذکر است که زبان به عنوان اصلی ترین حامل فرهنگی میتواند زمینه فقر و فساد عمومی را فراهم آورد به ویژه اگر زبان رسمی ریشه کهن دیوانسالارانه هم داشته باشد.

 ۶- توسعه اجتماعی: وضعیت جوامع فارغ از معیارهای اقتصادی را میتوان بطور مطلوبی با دو شاخص جهانی رضایت (World Happiness Index) و پیشرفت اجتماعی (SPI) سنجید. متوسط SPI کشورهای با زبان رسمی فارسی، تورکی و عربی به ترتیب ۵۱/۸۷ ، ۶۵/۶۸ و ۶۱/۳۹ و متوسط شاخص رضایت آنها به ترتیب ۴/۱ ، ۵/۲۱ و ۴/۹۴ بوده است. این آمار یعنی جوامع با زبان رسمی تورکی بالاترین سطح سلامت روان، وضعیت زیست محیطی، بهداشت و رضایت از زندگی را در میان این سه گروه داشته اند و جوامع با زبان رسمی فارسی بدترین وضعیت را. آمار پایین این دو شاخص در میان کشورهای با زبان رسمی فارسی را بیشتر می توان ناظر به رسمیت هژمونیک زبان فارسی در کشورهایی با جمعیت قابل توجهی با زبان مادری غیرفارسی (ایران و افغانستان) ارزیابی کرد تا کاستی های خود زبان فارسی. 

۷- جنسیت: وضعیت حقوقی، زیستی و اقتصادی زنان و اقلیتهای جنسی رابطه ای دوسویه با تعادل روان جمعی در دوران پست مدرن دارد. از اینرو از دو شاخص نابرابری جنسیتی (GII) و تبعیض جنسیتی (GDI) برای مقایسه وضعیت کشورهای همسایه با سه زبان رسمی مخنلف استفاده کردم. متوسط GII کشورهای با زبان رسمی فارسی، تورکی و عربی ۰/۴۷۶ ، ۰/۳۰۹ و ۰/۴۵۶ و متوسط GDI آنها به ترتیب ۰/۸ ، ۰/۹۳ و ۰/۸۸۵ است. کمترین میزان تبعیض و نابابری جنسیتی در کشورهای با زبان رسمی تورکی و بیشترین مقدار در کشورهای با زبان رسمی فارسیست. توضیح این مشاهده هم با رجوع به ادبیات تاریخی میسر است هم با دقت در ادبیات شفاهی فارسی. زبانی که صفات ناپسندی چون "خاله زنکی" را به زنان نسبت میدهد و "جوانمردی" را به مردان و به تبع "رسمی" بودن به اجبار در مدارس تحصیل و در ادرات و رسانه استفاده میشود تا جنسیتزدگی از نسلی به نسل بعد انتقال یابد تا جاییکه قتل ناموسی رواج عمومی یابد و انتخاب سبک زندگی آرزوی زنان شود.

 ۸- توسعه پایدار انسان-محور: آنچه ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل در سال ۲۰۱۵ برای نیل بدان توافق کردند، ۱۷ هدف توسعه پایدار (SDG) بود. از آنجاییکه هر کشوری به فراخور شرایطش یکی از این اهداف را برای شروع برمیگزیند، از شاخص توسعه انسانی (HDI) به عنوان شاخص سایه که در همگی کشورها مولفه های مشترک دارد، استفاده کردیم. متوسط SDG کشورهای با زبان رسمی فارسی، تورکی و عربی ۵۸/۲ ، ۶۹/۳ و ۶۳/۵ و متوسط HDI آنها ۰/۶۵۱ ، ۰/۷۵۶ و ۰/۷۱۱ بوده است. کشورهای با زبان رسمی تورکی با لحاظ تمامی اهداف پایداری و توسعه انسانی، توسعه یافته ترین و کشورهای با زبان رسمی فارسی توسعه نایافته ترینها در این سه گروه بودند.

علی رغم این مشاهدات و شاخصهای گویا، برخی متغیرهای بین المللی را برای طرح بحثی اینچنینی نامناسب میدانند و برخی ارتباطیابی میان سیاستهای زبانی و المانهای توسعه را ناممکن. اینان در رویکردی غیر مدرن، توسعه را مبرّی از زبان دانسته و رسمیت زبان فارسی در ایران را اوّلا، وفای به سنتی تاریخی، دوم، معلول توانمندی های ذاتی این زبان و سوم، لازم برای حفظ امنیت در کشور میدانند. فارغ از مناقشات موجود بر سر رایج بودن هریک از این سه زبان در تاریخ فلات ایران، زبان رسمی پدیده ای مدرن و در ارتباط با مفاهیم دولت-ملت و قانون اساسی و دیگر قوانین بالادستی است. لذا اقامه دلیل اول (استدلال تاریخی) برای توجیه رسمیت فارسی باطل است. دو دلیل دیگر را ولی اجمالا بررسی میکنیم: 

۹- ادبیات: قدرت ادبیات زبانی نه قابل سنجش است و نه عینی، بلکه پدیده ایست ذهنی و سلیقه ای. هرچند عده ای باستانگرا، ادبیات غنی فارسی را دلیلی برای رسمیت یافتنش در ایران میدانند. علیرغم علاقه قلبی ام به ادبیات فارسی، نمیتوانم از ادبیات پربار عرب (نظیر آثار المتنبی و نزار قبانی) یا آثار تورکی کم نظیری (مانند آثار فضولی و ناظم حکمت) چشم بپوشم. شاید همین ادبیات زنده باعث شده نوبل ادبیات هم نصیب آثار تورکی (اورهان پاموک) شود و هم آثار عربی (نجیب محفوظ)، ولی هیچ یک از نویسندگان و شعرا برای آثار فارسیشان تا امروز نوبلی دریافت نکرده باشند! حال این سوال مطرح است: آیا زبانی که علیرغم صرف معادل میلیاردها دلار بودجه مستقیم و غیر مستقیم برای توسعه اش در ایران، چهارصد سال از تاسیس حتی یک فلسفه ی نو عاجز بوده، چنان بستر زایایی فکری و ادبیست که تنها زبان رسمی ایران باشد؟! زبانی غیر لِکسیک با الفبایی که در آن گاه تا چهار نشانه یک صدای واحد دارند، چگونه میتواند بدون بروزرسانی، پاسخگوی نیازهای دورانی باشد که در آن نسلهای تکنولوژی حداکثر طی پنج الی هفت سال تغییر میکنند؟!؟ 

۱۰- امنیت: اگر تعریف امنیت زبان-محور را تعریف ناقص "هویتی که برای حفظ تمامیت ارضی کشور لازم است" در نظر بگیریم، با مرور شاخصهای پیشین درمی یابیم که پروژه امنیتسازی بر پایه زبانی رسمی و سرمایه گذاری برای حذف دیگر زبانهای رایج در ایران، در مسیر انحطاط است. چرا که امنیت مساله ای چندبعدیست که تمرکز بیش از حد بر یک بعدش میتواند آنرا به سادگی به ضد خود بدل شود. برای تشریح ضدامنیتی شدن سیاست تکزبانی در ابرپدیده ایران، صدها مسیر از خلال مشخصه های مختلف میتوان ترسیم کرد. برای مثال، افزایش نابرابریهای جنسیتی که با تسلط زبان فارسی اجتناب ناپذیر شده و مشارکت اجتماعی را کاهش میدهد. همین کاهش مشارکت، موجب کاهش تولید ناخالص و ضعف طبقه متوسط مورد نیاز برای بسط دموکراسی میشود که هم موجب کندی توسعه خواهد شد و هم شکاف میان حکومت و مردم را افزایش خواهد داد. حکومتی که برای تسلط یک زبان سرمایه گذاری کرده با همان زبان مورد ناسزا واقع شده و در معرض سقوط قرار خواهد گرفت! مثال دیگری از صدها مسیر تحلیلی ممکن، تلاش برای حذف زبانهای غیرفارسی و بتبع آن عدم مشارکت در پیمانهای زبانی منطقه ای و تبدیل افغانستان به تنها راه فرار از محاصره شدن توسط مسیرهای استراتژیک زبان-محور است. وضعیتی که حکومت مرکزی را در اضطراب دایم امنیتی و کشور را در تنگنای بقا به جای توسعه قرار خواهد داد. شایان ذکر است که به تصدیق فلاسفه پست مدرن، شاخصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانشناخت توسعه، روبنای ابرسازه ای هستند که یکی از پایه های زیربنایش زبان است. هرچند گذشت حدود یک قرن از تسلط زبان فارسی، فرصت مناسبی پدید آورده تا آثار این سیاست تکزبانی را در توسعه کشورهای فلات ایران اجمالا رصد کنیم. حال سوال اصلی اینگونه بازطرح میشود که "اگر سیاست رسمی کردن زبان فارسی کمکی به توسعه در ایران نمیکند، آلترناتیو آن چه می تواند باشد؟"

بحث:

 پیش از پرداختن به سناریوهای زبانی ممکن در ایران، تاکید بر چهار نکته ضروریست: یکم، تمرکز متن حاضر صرفا حول و حوش مساله زبان در ایران است و نه "نژاد". ادغام نژادی شکل گرفته میان اتنیکهای مختلف در ایران در طول تاریخ، جداسازی معنادار و خوشه بندی نژادی مردم ساکن فلات ایران را ناممکن کرده است. در حالیکه فاصله زبانی هسته های سه گروه زبانی بحث شده در این متن، قابل توجه، واقعی و غیر قابل انکار است. دوم، بحث مطروحه پیرامون زبان رسمی در ایران است و نه زبان مادری. بحث آموزش زبان مادری بطور تزئینی در اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی گنجانده و هرگز اجرا نشده است. این مبحث بیشتر جنبه حقوقی-اجرایی دارد تا استراتژیک-مدیریتی. بحث آموزش به زبان مادری هم جزو مسایل امنیتی در ایران طبقه بندی شده است و تا اصلاح سیاستهای زبانی هم منطقا عادیسازی نخواهد شد. سوم، هر دو حکومت قرن معاصر در ایران با جدیت کامل سیاست سلطه زبان فارسی را در تمام ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دنبال کرده اند. پهلوی ها در رویکردی باستانگرایانه، از روی تاریخ فلات ایران پل زدند تا مشروعیتشان را مستقیم از کورش هخامنش گرفته و با تکیه بر متناقض نمای تجدد آمرانه در ایران کهن، به کل منکر خرده فرهنگها و رنگارنگی زبانی مردم ایران شوند. والیان فقیه هم که در رویکردی ارتجاعی مشروعیتشان را نه از مردم بلکه از امام غایب گرفته بودند، "بقا" را بر "توسعه" ترجیح دادند و استراتژی امریکاستیزی و محو اسراییل را جایگزین توسعه پایدار کردند. لذا آزمون علمی سناریوهای مطروحه در این نوشتار که محصول اراده سیاسی حاکمیت است، در ایران ناممکن ولی بحث تبعات آنها_آنچنان که در مورد سلطه تکزبان فارسی انجام شد_ مقدور است. چهارم، در این نوشته سابقه ثبت دولت-ملتی با رسمیت زبان مورد بحث در سازمان ملل ملاک دسته بندی بوده و نه جمعیت متکلمان به آن زبان در ایران. از همین رو، زبان کوردی علیرغم جمعیت قابل توجه متکلمانش در فلات ایران و صرفا بدلیل عدم وجود آماری مربوط به کشوری با زبان رسمی کوردی با زبان عربی جایگزین شده که هم تاریخ مستحکمی در فلات ایران دارد و هم عملکردش به عنوان زبان رسمی در کشورهای مختلفی ارزیابی شده است.

شش سناریوی ممکن استراتژی زبان در ایران عبارتند از:

 ۱- ادامه رسمیت تکزبان فارسی (وضعیت موجود): ایران کشوریست که همانند کشورهایی مانند پاکستان و تانزانیا سیاست ابهام جمعیتی متکلمان زبانهای محلی را دنبال میکند تا به زبان مادری جمعیتی که اکثریت قاطع را ندارند، رسمیت دهد! این سیاست علیرغم کم نظیر بودن در جهان مدرن پس از دهه ها اجرای مصرانه چهار دسته موافق متعصب پیدا کرده است. یکم، انزواطلبانی که از باز کردن راههای ارتباط ایرانیان با جهان خارج هراس دارند و هر فرصتی مانند غیرانحصاری کردن زبان رسمی، تسهیل روادید یا حتی انطباق روزهای تعطیل هفته با تعطیلی بازارهای جهانی را برنمیتابند. دوم، مرتجعینی که نوستالژی باستانی دارند و شیفته تقدیس سنتها ولو به غلط هستند. سوم، نژادپرستانی که رسمیت فارسی را به قدرت ذاتی زبان و حتی برتری نژادی فارس-زبانها نسبت داده و به هر شکل از تبعیض مادرزاد بین ایرانیان با زبانهای مادری مختلف بهره میبرند. چهارم، محافظه کارانی که نسبت به هرگونه تغییر بنیادین بدبین هستند. این دسته با تقلیل اهمیت سیاست زبانی، آنرا نه زیرساختی برای ابرپدیده ایران بلکه موضوعی دست چندم با اهمیتی ناچیز در استراتژی توسعه پایدار میدانند. هرچند، مرور دهها متغیر عددی و غیر عددی در نوشتار موجود نشان داد که اصرار بر حفظ زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی، چالشهای جدی را برای توسعه پایدار در فلات ایران پدید می آورد.

 ۲- رسمیت تکزبانی غیر فارسی: یک برداشت از قیاسهای این نوشتار میتواند چنین باشد که مانع توسعه پایدار در کشورهای با زبان رسمی فارسی خودِ زبان فارسی و لاجرم، راهکار آن تغییر زبان رسمی به تورکی، کوردی، عربی یا زبانی دیگر است. این سیاست شاید در کوتاه مدت، گشایشهایی ژئوپولتیک یا اقتصادی ایجاد کند ولی در بلند مدت با حداقل سه معضل مواجه خواهد بود. اولا، تورکی_که ظاهرا زبان مادری بزرگترین جمعیت غیرفارس و پراکنده در تقریبا کل جغرافیای ایران است_ زبان مادری ایل و تبارهایی بوده که برای بیش از هزار سال بر فلات ایران حکومت کرده اند ولی شواهد تاریخی متقنی مبنی بر تمایلشان نسبت به تحمیل زبان مادریشان بر دیگر اتنیکهای تحت امرشان، حتی در قدرتمندترین و بزرگترین امپراطوریهایشان هم مشاهده نمیشود. عربی قرنها پیش در حذف زبانهای محلی ایرانیان شکست خورده و کوردی هم سابقه تسلط بر فلات ایران را ندارد. لذا بدیلی داخلی یا حتی خارجی که تمایل بر تسلط زبانی داشته باشد در مقیاس وسیع وجود ندارد. ثانیا، بعید است مردمانی غیرفارس-زبان که طعم تحقیر اجتماعی، تبعیض اقتصادی و سرکوب فرهنگی و سیاسی را در دهه های گذشته چشیده اند، راضی باشند مقابله به مثل کرده و چنین جفایی بر دیگرانی با زبان مادری متفاوت مِن جمله فارسی-زبانان کنند. ثالثا، تمام مسیرهای تحلیلی که زنجیره پدیدارشناسی عدم توسعه پایدار با رسمیت تکزبان فارسی را ترسیم میکنند، قابلیت انتقال به رسمیت تکزبان غیرفارسی را هم در ایران دارند. لذا، این سناریو عدم قطعیت بالایی در نیل به توسعه پایدار دارد. 

۳- کنفدرالیسم زبانی: برخی کشورها نظیر بلژیک، سوییس و ایرلند-که همانند ایران، هیچ یک از اتنیکهای ساکنشان اکثریت قاطع جمعیتی را ندارند_ از دو تا چهار زبان رسمی بهره میبرند. این سیاست که امتداد سنت چند هزار ساله چندزبانگی در فلات ایران نیز هست، موافقان و مخالفانی دارد. موافقان طرح چندزبان رسمی معتقدند قانون تکزبان رسمی فارسی بر اساس درکی نادرست از مفهوم زبان رسمی و بی توجه به تاریخ و دموگرافی ایران و در اثر کپی برداری سطحی از قوانین کشورهایی مانند کره، ژاپن و فرانسه شکل گرفته. حال آنکه جمعیت غالب کشوری مانند کره یک زبان، یک نژاد و یک تاریخ مشترک دارند و مردمان ساکن در مرزهای سیاسی فعلی ایران در زبان و تاریخ یکی نیستند. مخالفان کنفدراسیونسازی در ایران مدعی اند معیار قابل اتکایی برای انتخاب زبانهای رسمی در ایران وجود ندارد. مثلا با انتخاب فارسی، تورکی و کوردی، حقوق گیلکها، لرها، اعراب و بلوچها ضایع میشود. آنها این سیاست را نوعی ائتلاف جمعیتهای غالب برای از میان برداشتن زبانهای مادری اقلیت میدانند که قطعا مانع مستقیم حداقل یکی از اهداف توسعه پایدار است.

۴- پلورالیسم زبانی: برخی کشورها نظیر افریقای جنوبی (با ۱۱ زبان رسمی)_که سابقه تاریخی موفقی هم در شکست دادن آپارتاید داشته_از رسمیت دادن به زبان مادری غالب اتنیکهای ساکن ابایی ندارند. سیاست پلورالیسم زبانی در میان مدافعان حقوق زبان مادری و نیروهای برابری طلب طرفداران زیادی دارد. این مدافعان، رسمیت حدود ۹ زبان را امری ضروری برای حفظ هویت اتنیکهای متکثر ساکن ایران میدانند. مخالفین این سیاست، بالا رفتن آنتروپی داخلی در اثر تشدید رقابتهای میان-اتنیکی، اختلال در حفظ یکپارچگی ارضی به دلیل اشتراک زبانی مناطق پیرامونی با کشورهای همسایه و بیگانگی نواحی مختلف کشور با یکدیگر به دلیل نبود زبان مشترک را از دلایل مخالفت خود عنوان میکنند. 

۵- لبیرالیسم زبانی: برخی کشورها نظیر استرالیا و انگلستان اصلا زبان رسمی ندارند و زبان به عنوان ابزار ارتباطی بطور دوفاکتو میان متکلمان توافق میشود. مثلا، در مثالهای یاد شده، زبان انگلیسی در اغلب موارد کاربرد می یابد هرچند هیچ اجبار قانونی برای این موضوع وجود ندارد. موافقان این سناریو، توافقی بودن زبان کاربردی را به وضعیت عرفی آن نزدیک و آنرا گامی مهم برای نیل به آزادی و اقتدارزدایی از نهاد دولت در ایران میدانند. مخالفین ولی، عدم سابقه استعمار خارجی در فلات ایران و عدم آشنایی ایرانیان با اصول لیبرالیسم به دلیل سابقه چند هزارساله استبداد خشن و چند دهه حکومت شبه توتالیتر در فلات ایران را از دلایل نیاز به حفظ زبان رسمی (دوژور) بیان میکنند.

 ۶- فدرالیسم زبانی: در این سناریو، ضمن صیانت از زبانهای محلی، یک یا دو زبان فدرال برای ارتباط میان ایالات و مکاتبات بین المللی به کار گرفته میشود. به عنوان مثال، هندوستان_که کشوری با زبانهای مادری متنوع است_ ۲۲ زبان ایالتی دارد و از زبانهای هندی و انگلیسی هم در سطح ملی و هم بین المللی بهره میبرد. این سیاست بستر اداره دموکراتیک این پرجمعیت ترین کشور جهان (و ابرقدرت احتمالی آتی) را بدون سرکوب مردم مهیا کرده است. در این سناریو، زبانهای مادری در مدارس آموزش داده میشوند تا هر ایالتی بتواند زبان رسمی خود را در کنار زبان فدرال داشته باشد. آموزش عالی هم به زبان رایج علمی بین المللی خواهد بود. در طرحی بومیسازی شده، میتوان از انگلیسی (پرتکلمترین زبان غیربومی جهان) به عنوان زبان دانشگاهی و فارسی به عنوان زبان فدرال "موقت" طی زمان معینی استفاده کرد تا تصمیم نهایی در مورد زبان فدرال پس از بررسی آثار این سیاست اتخاذ شود. مخالفین این سناریو، هزینه های بالای ایجاد زیرساخت آموزشی، عدم ضمانت اجرایی و عدم آشنایی با بروکراسی فدرال را برای مخالفت ابراز میکنند. موافقان، فرصت پیش آمده با ظهور هوش مصنوعی را برای صرفه جویی در هزینه های آموزشی استثنایی ارزیابی کرده و این طرح را "بهترین سناریوی ممکن برای نیل به مطلوبات توسعه پایدار با حداقل ریسک و هزینه" ارزیابی میکنند. آنها فدرالیسم را ورژن مدرن شده الگوی تاریخی "ممالک محروسه مشروطه" میدانند که در عین صیانت از تمامیت ارضی و احترام به تمام اتنیکها، زمینه توسعه پایدار را با برقراری پیمانهای امنیتی-اقتصادی منطقه ای، کوچک کردن نهاد دولت و واگذاری قسمتی از مسئولیتهای فرهنگی-سیاسی به ایالات فراهم میکند‌. از دید موافقان، رسمیت زبان ایالات در کنار زبان فدرال، کلید گشودن دروازه فدرالیسم برای توسعه پایدار در ایران است.

جمع بندی:

 این متن در زمانی نوشته شد که هوش مصنوعی در حال فراهم آوردن بستری برای درک و ترجمه زبان انواع حیوانات است در حالیکه ساکنان غیرفارس فلات ایران دهه هاست امکان یادگیری و استفاده رسمی از زبان مادریشان را ندارند. این تبعیض سیستماتیک زبانی بطور مستمر از سوی حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی در جغرافیایی اعمال شده که دهها زبان گوناگون از سه خوشه زبانی متفاوت دارد. در این نوشتار زبانهای تورکی، فارسی و عربی به نمایندگی از سه خوشه زبانی اصلی فلات ایران انتخاب و عملکرد آنها به عنوان زبان رسمی کشورهای عضو سازمان ملل از منظر توسعه پایدار مقایسه شد. با بررسی بیش از ۱۵ متغیر سیاسی، اقتصادی، امنیتی، ژئوپولتیک و اجتماعی مشاهده شد که کشورهای با زبان رسمی فارسی توسعه نایافته ترین گروه را تشکیل داده اند. با لحاظ ظرفیتهای تاریخی و دموگرافیک ایران، پنج سناریوی زبانی آلترناتیو مطرح و مزایا و معایب هر یک به اختصار بیان شدند که ذکر چند نکته برای جمع بندی ضروریست: - فرض اولیه بحث، زیربنا بودن زبان در مدل دولایه توسعه پایداریست که روبنایش را متغیرهای مطروحه اقتصادی، سیاسی و ... ساخته اند. زبان در این کاربرد، ظرفیست که هنر، فرهنگ و اندیشه را در بر میگیرد و نه مدیومی که صرفا برای تدوین این عناصر چیستی ساز به کار می رود. - تغییر سیاستهای زبان به تنهایی و بدون قرار گرفتن در کنار دو ضلع دیگر مثلث استراتژیک ایران (سیاستهای زیست محیطی و مرکزگرایی) میسر نخواهد بود ولو تغییر حکومتهای داخلی و شرایط بین الملل به توسعه نامتقارن، نامتوازن و مقطعی منجر شود. - توسعه پایدار وفاقی جمعیست برای زیستی که فرصت حیات نسلهای بعد را مختل نکند. پیش شرط اجرایی این استراتژی، روی کردن به منافع ملی واقعگرایانه، بهره گیری از عقلانیت عملی و تغییر پارادایم از ارتجاع انتزاعی به آینده نگری ابژکتیو است. من این نوشته را کاملا مستقل از پروژه های کاری و از روی نگرانیها و دغدغه های شخصی ام نوشتم. باشد که روزی کودکان وطنم با پذیرش هویت خویش به خانه شان احساس تعلق کنند و بدانند رویای منِ در غربت این بود که نسل آنان بهتر از نسل من زندگی کنند. (پایان)

کلیدواژه‌ها