آتش‌سوزی قاراداغ؛ زخم قدیمیِ تبعیض و سیاستِ اولویت‌بخش _دکتر ضیا صدرالاشراف

قاراداغ


آتش‌سوزی قاراداغ؛ زخم قدیمیِ تبعیض و سیاستِ اولویت‌بخش

آغاز فاجعه؛ وقتی جنگل می‌سوزد و سکوت شعله می‌کشد

آتش‌سوزی گسترده در جنگل‌های قاراداغ، نمنق و دیزمار نه فقط یک حادثۀ طبیعی، بلکه آینه‌ای از شکاف‌های سیاسی، نابرابری‌های تاریخی و بی‌توجهی سازمان‌یافته به حاشیه‌های جغرافیایی کشور است. این آتش‌سوزی آن‌قدر سریع گسترش یافت که تنها چند ساعت کافی بود تا صدها هکتار جنگل پیر، بلوط، بنه و عرصه‌های زیست‌گاهی که پناه آخر حیات‌وحش منطقه‌اند، به خاکستر تبدیل شود. در همان دقایق نخست که خبرها از آتش‌بالا گرفتن دامنه‌های قاراداغ منتشر شد، روشن بود که این حادثه فراتر از یک بحران محلی است. داده‌های ماهواره‌ای هم نشان می‌داد وسعت آتش در حال افزایش است، اما نهادهایی که باید از ثانیه‌های نخست وارد میدان می‌شدند، یا در سکوت بودند یا در حال صدور نامه‌های اداری و امضاهای بی‌اثر.

در همان لحظاتی که قاراداغ در آتش غرق بود، کوهستان از زمین می‌سوخت و هوا پر از دود بود، مردم محلی با دست خالی در ارتفاعات می‌دویدند. بوته‌کنی و پاشیدن خاک و زدن شاخه به آتش، کارهایی بود که بیشتر شبیه آیین نجات طبیعت بود تا عملیات اطفا. این صحنه برای کسی که سال‌ها اخبار محیط‌زیست ایران را دنبال کرده باشد، تازگی ندارد. آتش‌سوزی‌های زاگرس هم زمانی مشابه را تجربه کرده بودند؛ همان سال‌هایی که جنگل‌های بلوط، یکی پس از دیگری، تبدیل به تپه‌های سیاه شدند و مسئولان در همان زمان مشغول نوشتن گزارش‌هایی بودند که هرگز دردی را درمان نکرد.

در قاراداغ، آتش‌سوزی تنها جنگل را نمی‌سوزاند. اعتماد مردم را هم می‌سوزاند. حسی که از تراکم سال‌ها نادیده‌گرفتن، از انکار یک منطقه، و از ترجیح‌دادن مناطق دیگر بر استان‌های ترک‌نشین شکل گرفته است. در حالی‌ که هر کس کوچک‌ترین آگاهی محیط‌زیستی داشته باشد می‌داند این جنگل‌ها باستانی‌اند؛ بخشی از حافظه‌ی طبیعی آذربایجان و محل زیست گربه پالاس، خرس قهوه‌ای، بز کوهی و صدها گونه گیاهی کمیاب هستند.

فقدان مدیریت بحران؛ وقتی سیستم می‌داند و کاری نمی‌کند

در روزهای نخست، دستگاه‌های مسئول با تأخیرهایی وارد میدان شدند که تنها نامش را می‌توان «بی‌تفاوتی ساختاری» گذاشت. این تأخیر نه ناشی از ناآگاهی بود و نه کمبود اطلاعات. گزارش‌های مردمی، تصاویر ماهواره‌ای، هشدارهای محیط‌بانان محلی و فراخوان‌های فعالان محیط‌زیست همه در شبکه‌های اجتماعی در حال گردش بود، اما سازوکارهای رسمی همچنان به زمان نیاز داشتند؛ زمانی که آتش هر لحظه از آن برای گسترش استفاده کرد.

ماشین‌آلات و امکانات اطفای حریق در منطقه به قدری قدیمی و ناکارآمد بودند که انگار یک روستای کوچک در دهه ۱۳۴۰ قرار بوده با این امکانات آتش جنگل‌های کوهستانی را خاموش کند. سازمان‌های مسئول فقط یکی‌دو خودروی نیمه‌سوخته اطفای حریق داشتند، آن هم در وضعیتی که برای جنگل‌داری مدرن تقریباً هیچ نقشی ایفا نمی‌کند. سؤالی که مردم محلی بارها و بارها تکرار کردند، اما پاسخی برای آن داده نشد، این بود: «اگر جنگل‌های مازندران، یا ارتفاعات البرز، یا حاشیه‌های شمال درگیر همین آتش می‌شدند، آیا واکنش‌ها باز هم همین‌قدر کند، بی‌برنامه و بی‌رونق بود؟»

همه می‌دانند که پاسخ منفی است. چون سابقه نشان داده وقتی جنگل‌های شمال می‌سوزند، از بالگردهای هوانیروز گرفته تا پشتیبانی لجستیک جدی، از امکانات سپاه تا کمک‌های بین‌المللی، همه بسیج می‌شوند. صحنه‌هایی که در سال‌های پیش دیده‌ایم: بالگردهایی که مرتب آب می‌ریزند، نیروهایی که در قالب گروه‌های امدادی گسترده وارد جنگل می‌شوند، ستادهای برخطی که ساعتی وضعیت را اعلام می‌کنند، و رسانه‌هایی که تمام روز به پوشش بحران می‌پردازند. اما قاراداغ، با همان وسعت جنگلی، همان اهمیت اکولوژیک و همان ارزش زیستی، نه چنین توجهی دریافت کرد و نه کسی در سطح ملی احساس وظیفه کرد که آتش را جدی بگیرد.

قاراداغ در برابر الیت شمال؛ وقتی اولویت‌ها شفاف و دردناک‌اند

تفاوت رفتار حکومت در قبال جنگل‌های البرز و جنگل‌های قاراداغ برای مردم آذربایجان دیگر فقط یک «احساس تبعیض» نیست؛ یک واقعیت عینی است. سال‌هاست که در لحظات بحرانی، دستگاه‌های رسمی برای مناطق خاصی با سرعتی چشمگیر وارد عمل می‌شوند، در حالی‌ که استان‌های شمال‌غربی و مناطق ترک‌نشین همیشه در لیست دوم یا سوم قرار دارند. همین وضعیتی که در آتش‌سوزی اخیر رخ داد، برای بسیاری تبدیل به سندی شد بر این‌که مدیریت بحران در ایران تابع ملاحظات سیاسی و مرکزگرایی شدید است، نه تابع اهمیت زیست‌محیطی یا انسانی.

در روزهایی که قاراداغ می‌سوخت، رسانه‌های سراسری سکوتی سنگین داشتند. تیترها را به موضوعات دیگر اختصاص داده بودند و گویی سوختن هزاران هکتار جنگل کهن آن قدر ارزش خبری نداشت که خط اصلی رسانه‌ای را تغییر دهد. در همان زمان، فضای مجازی پر بود از تصاویر مردم محلی که با دست خالی آتش را خاموش می‌کردند، اما رسانه‌هایی که همیشه درباره شمال کشور با حساسیت بالا گزارش تهیه می‌کنند، در مقابل آتش قاراداغ بی‌حس بودند.

این تفاوت رفتاری تنها از بی‌برنامگی ناشی نمی‌شود. آن‌چه مردم منطقه آن را با تلخی احساس می‌کنند، ارجحیت مناطق «کارکردی ـ اقتصادی» در ذهنیت سیاست‌گذاران است. جنگل‌های شمال برای بخشی از ساختار قدرت، ارزش توریستی، اقتصادی و سرمایه‌ای دارند. اما قاراداغ در منطقه‌ای قرار دارد که سال‌هاست از نگاه سرمایه‌گذاری بزرگ دور مانده و به همین دلیل، ارزش زیست‌محیطی‌اش هم در سیاست‌گذاری مرکزی دیده نمی‌شود. این همان سیاست دیرینه‌ای است که حاشیه را همیشه در اولویت‌های بعدی می‌گذارد و مرکز را مرکزِ حفاظت، توجه، سرمایه‌گذاری و رسانه‌سازی تلقی می‌کند.

مردم در خط مقدم؛ مقاومت محلی به‌جای برنامه حکومتی

در نبود امکانات، مردم محلی خودشان به میدان آمدند. صحنه‌هایی که ثبت شد، نه نشانه‌ی آمادگی جامعه، بلکه نشانه‌ی فقدان کامل دستگاه رسمی بود. جوانانی که از روستاها به دل کوه زدند، محیط‌بانانی که بدون تجهیزات مناسب در ارتفاعات سخت‌گذر می‌دویدند، پیرمردانی که با همان تجربه‌های سنتی تلاش می‌کردند آتش را محاصره کنند، زنانی که برای رساندن آب و غذا مسیرهای طولانی را طی می‌کردند. این وضعیت بیش از آنکه افتخارآمیز باشد، دردناک است؛ چون قرار نیست مردم جای نهادهای مسئول بایستند.

قهرمانی مردم حقیقت دارد، اما این قهرمانی نتیجه طراحی دولت نیست، نتیجه غیبت دولت است. مردم از سر ناچاری جان خود را در خطر قرار دادند، و این خطر جدی بود؛ آتش‌سوزی جنگل در ارتفاعات قاراداغ با پیچیدگی توپوگرافی همراه است و هر لحظه ممکن است جهت باد یا شعله مسیر را تغییر دهد. اما هیچ دستگاهی در منطقه حضور مستمر نداشت و هیچ‌کس نتوانست به‌طور حرفه‌ای منطقه را مدیریت کند.

مظلومیت آذربایجان؛ سیاستی که سال‌هاست ادامه دارد

مظلومیت قاراداغ یک حادثه تازه نیست. این حادثه فقط یک پردهٔ دیگر از واقعیتی است که مردم آذربایجان سال‌ها با آن زندگی کرده‌اند: نادیده‌گرفتن سیستماتیک مطالبات، مشکلات، بحران‌ها و زیست‌بوم منطقه. از خشک‌شدن دریاچه ارومیه و فروریزش تالاب‌ها گرفته تا بی‌توجهی به زیرساخت‌های صنعتی، از سکوت در برابر تخریب تاریخی و فرهنگی گرفته تا برخورد گزینشی با بحران‌های زیست‌محیطی. آتش قاراداغ در حقیقت شعله‌ای بود که نه فقط جنگل، بلکه زخم‌های قدیمی مردم را هم دوباره روشن کرد.

در ازای این نادیده‌گرفتن، مردم آذربایجان همیشه در لحظات سخت، از دفاع تا مدیریت بحران‌های محلی، بار مشکلات را به دوش کشیده‌اند. این تناقض رفتاری، در ذهن جامعه تبدیل به حافظه‌ای تاریخی شده که نمی‌توان آن را انکار کرد. در تمام این سال‌ها هرگاه موضوعِ تبعیض ساختاری مطرح شده، رسانه‌های رسمی آن را «توهم»، «احساس»، یا «سیاسی‌کاری» نامیده‌اند. اما آتش قاراداغ نشان داد تبعیض نه توهم است و نه احساس؛ یک واقعیت است با دود و خاکستر و جنگل سوخته.

ضرورت بازنگری سیاست عمومی؛ قاراداغ یک هشدار است نه یک حادثه

اگر این آتش‌سوزی تنها به چند گزارش و چند تصویر در شبکه‌های اجتماعی محدود شود، وضعیت دوباره تکرار خواهد شد. قاراداغ هشدار داد که سیاست محیط‌زیست کشور بر پایه نابرابری استوار شده است. هشدار داد که مدیریت بحران نه بر اساس نیاز، بلکه بر اساس اولویت سیاسی تعیین می‌شود. هشدار داد که نهادهای رسمی در مناطق حاشیه‌ای عملاً کارکرد خود را از دست داده‌اند. و هشدار داد که اگر این روند ادامه پیدا کند، منطقه نه فقط از نظر زیست‌محیطی، بلکه از نظر اجتماعی و اقتصادی هم آسیب‌های جبران‌ناپذیری خواهد دید.

بازنگری در سیاست محیط‌زیست بدون توجه جدی به آذربایجان و قاراداغ ممکن نیست. این منطقه بخشی از میراث طبیعی ایران است و نابودی آن تهدیدی برای کل کشور است، نه فقط برای مردم محلی. جنگل‌های کهنسال قاراداغ یک سد طبیعی در برابر فرسایش، بیابان‌زایی و تغییرات اقلیمی هستند. تخریب این جنگل‌ها، ضربه‌ای به تنوع زیستی، آب و خاک و هوای کل کشور است.

قاراداغ نباید به سرنوشت زاگرس دچار شود

قاراداغ در آتش سوخت، اما این سوختن تنها از جنس شعله‌های طبیعی نبود. بخشی از این آتش از بی‌توجهی، از تصمیم‌گیری‌های مرکزگرا، از عدم تجهیز مناطق ترک‌نشین، و از سیاستی می‌آمد که اولویت‌های خود را نه بر اساس نیاز مردم، بلکه بر اساس ساخت قدرت تعیین می‌کند. اگر این سیاست اصلاح نشود، اگر امکانات اطفای حریق استاندارد فراهم نشود، اگر نهادهای رسمی تقویت نشوند، و اگر نگاه تبعیض‌آمیز به حاشیه‌ها ادامه یابد، آینده‌ی قاراداغ از گذشته‌اش هم تاریک‌تر خواهد شد.

جنگل‌های قاراداغ فقط طبیعت نیستند؛ هویت یک منطقه‌اند. سوختن آن‌ها سوختنِ حافظه و تاریخ و ریشه‌هاست. سرنوشت زاگرس نباید تکرار شود. قاراداغ نشان داد که آذربایجان هنوز در جایگاه واقعی خود در سیاست عمومی کشور دیده نمی‌شود. اما ادامه این وضعیت نه پایدار است و نه قابل‌قبول. اگر تغییری رخ ندهد، این آتش‌سوزی نه آخرین حادثه، بلکه آغاز شمارشی معکوس برای آینده یک منطقه خواهد بود.
 

منتشر شده در

مطالب مرتبط