رامیز قلی‌اف و سازِ ناکوک ایرانی!- مهدی حمیدی

مهدی حمیدی

رامیز قلی‌اوف، نوازنده‌ی شهیر تار آذربایجانی، درگذشت. او اجراهای زیادی در ایران داشت و با وجود دیدگاه‌های گاه مغرضانه و تنگ‌مظرانه نسبت به آذربایجان، همواره با احترام از ایران و هنرمندانش یاد می‌کرد و ایران را «وطن دوم» خود می‌دانست. او علاقه‌ی ویژه‌ای به جلیل شهناز، محمدرضا لطفی، کیوان ساکت و به‌ویژه ابوالحسن صبا و حسین علیزاده داشت و در سریال شهریار نیز به دعوت فرهاد فخرالدینی، تک‌نوازی ماندگاری اجرا کرد.
رامیز قلی‌اوف درباره‌ی آشنایی‌اش با شهریار گفته بود: «من شعرهای مرحوم شهریار را می‌شناختم و دوست داشتم. شهریار در سال ۱۹۸۷، فکر کنم یک سال قبل از فوتش بود، برای من یک نامه‌ای نوشته بود که هنوز آن را دارم. از طریق «محمد آذرلو» دوست مشترک‌مان نامه را برایم فرستاد. برایم نوشته بود عزیزم رامیز آقا، تو را در تبریز در قلبم می‌بینم. پسرم با مضراب تارت موسیقی آذربایجان را برایم آشناتر کردی. از چشمانت می‌بوسم. خودش هم امضا کرده بود. متاسفانه هیچ‌وقت او را از نزدیک ندیدم، اما بعد از فوتش در تبریز به زیارت مزارش رفتم.»
قلی‌اف درباره‌ی اختلاف‌ها میان هنرمندان ایرانی و آذربایجانی بر سر ثبت جهانی تار گفته بود: «دوستی و برادری میان ایران و آذربایجان به ۵۰ یا ۱۰۰ سال ختم نمی‌شود. ما فرهنگ و تاریخ مشترک داریم و همیشه تلاش شده با رفت‌و‌آمدهای موسیقایی گام‌های موثری برداشته شود.به هر‌حال این همکاری و احترام بین موسیقی ۲ کشور وجود داشته و دارد و هیچ‌گاه هم خللی در آن وارد نمی‌شود... سازی مانند تار برای ایران و آذربایجان نیست و متعلق به سرزمین‌های شرقی است. البته برای من هم سؤال است که چرا تار آذری در فهرست یونسکو ثبت شده اما تار ایرانی نه... این نشان‌دهنده تنوعی است که می‌توانیم در ساز تار داشته باشیم...»
در سال ۱۳۹۶، هنگام سفر رامیز قلی‌اوف به ایران برای اجرای کنسرت، خبرنگار روزنامه‌ی ایران با نیتی تهاجمی ملی‌گرایانه و در فضای آشنای «هنر نزد ایرانیان است و بس» به گفت‌وگو با او پیرامون قضیه‌ی ثبت تار آذربایجانی توسط یونسکو پرداخت. با این حال، پاسخ‌های حرفه‌ای، متواضعانه‌ و توام با احترام قلی‌اوف او را ناکام گذاشت؛ تا جایی‌که خبرنگار ناچار شد در مقدمه‌ی مصاحبه، «پاسخ پیش‌دستانه» به سخنان این هنرمند بنویسد. 
قلی‌اوف خاستگاه تار ایرانی و آذربایجانی را مشترک عنوان کرد و درباره‌ی تفاوت‌ها گفت: «ایرانی‌ها نوازندگانی در سبکِ ایرانی‌اند، اما نمی‌توانند مثلاً موسیقی ایتالیایی را با این تار بنوازند. البته این هم دلیل نمی‌شود که بگوییم تار تنها برای آذربایجان است. من آرزو دارم که تار ایرانی هم روزی با انجام پروژه‌های بین‌المللی جایگاه جهانی خود را پیدا کند.» او همچنین افزود: «من علاقه خاصی به کشور ایران دارم. هر زمان به ایران می‌آیم، به نواهای موسیقی ایرانی گوش می‌دهم و تلاشم این است که ملودی‌های ایرانی را با ملودی‌های آذربایجانی تلفیق کنم.»
در واکنش، روزنامه‌ی ایران یادداشتی از داریوش پیرنیاکان منتشر کرد که با با این مضمون و محتوا که «تار ریشه و تبار ایرانی دارد و آذربایجان کیلویی چند؟!» تفاوت این دو تنها در ساز نیست، در جهان‌بینی است: قلی‌اوف، جهانی و گشوده به تکثر و گفت‌وگو؛ پیرنیاکان، گرفتار ناسیونالیسم بسته، برتری‌جو و تک‌صدایی.  قلی‌اوف تا را سازی شرقی و بنابراین میراث فرهنگی مشترک منطقه می‌داند. برای او مهم نیست که این ساز کِی وارد آذربایجان شده، مهم این است آن را به تکامل برساند و آن را با موسیقی جهانی هم‌نوا کند، اما پیرنیاکان گرفتار اوهام تاریخی و گذشته‌های دور است. تار قلی‌اف جهانی کوک شده، اما ساز پیرنیاکان همچنان ناکوک است. 
در نهایت، همان‌گونه که قلی‌اف می‌گوید تفاوت اصلی نه در منشأ، بلکه در افق فرهنگی نهفته است؛ در توان هم‌سُخنی با جهان. این گفته تنها درباره‌ی موسیقی نیست. روشنفکران و سیاست‌مداران ما نیز همچنان در مدار خودبسندگی می‌چرخند، و از گفت‌وگو با دیگری می‌هراسند. آنان هنوز خود را مرکز جهان می‌پندارند، گرفتار توهمی دیرپا و پارانوییای جمعی. رامیز قلی‌اوف در این مصاحبه با ظرافتی شاعرانه و زیرکانه به ما یادآوری می‌کند:

تا زمانی که ساز ما ناکوک باشد، ناتوان از هم‌نوایی با موسیقی جهانی خواهیم بود!

پ.ن: رامیز هم مانند هابیل علی‌اف همواره آرزوی اجرای کنسرت در تبریز را داشت و تبریز را «پایتخت فرهنگی ایران» می‌نامید. اما با وجود این عشق دوطرفه، تنها یک‌بار فرصت اجرای کنسرت در تبریز را یافت.

 

@Sociogram2023

کلیدواژه‌ها

منتشر شده در